103. بخل نگون بخت
ثروتمندى پولدوست بقدرى بخيل و دست تنگ بود كه مانند حاتم طائى كه به كرم معروف است، او به بخل معروف بود، ظاهرى آراسته به مال دنيا داشت ولى در باطن گدا صفت بود، تا آنجا كه نان را به بهاى جان، عوض نمى كرد، و به گربه ابوهريره (گربه معروف ابوهريره يكى از اصحاب پيامبر) لقمه نانى نمى داد، و استخوانى نزد سگ اصحاب كهف نمى انداخت، هيچ كس خانه او را نديده بود و كنار سفره اش ننشسته بود.
درويش (266) بجز بوى طعامش نشنيدى
مرغ از پس نان خوردن او ريزه نچيدى
مرغ از پس نان خوردن او ريزه نچيدى
مرغ از پس نان خوردن او ريزه نچيدى
با طبع ملولت (269) چه كند هر كه نسازد؟
دست تضرع چه سود بنده محتاج را؟
وقت دعا بر خداى، وقت كرم در
شرطه (270) همه وقتى نبود لايق كشتى
وقت دعا بر خداى، وقت كرم در
وقت دعا بر خداى، وقت كرم در
از زر و سيم، راحتى برسان
وآنگه اين خانه كز تو خواهد ماند
خشتى از سيم و خشتى از زرگير(272)
خويشتن هم تمتعى (271) برگير
خشتى از سيم و خشتى از زرگير(272)
خشتى از سيم و خشتى از زرگير(272)
وه كه گر مرده باز گرديدى
رد ميراث، سخت تر بودى
وارثان را ز مرگ خويشاوند (273)
به ميان قبيله و پيوند
وارثان را ز مرگ خويشاوند (273)
وارثان را ز مرگ خويشاوند (273)
بخور، اين نيك سيرت سره مرد
كان نگونبخت گرد كرد و نخورد(274)
كان نگونبخت گرد كرد و نخورد(274)
كان نگونبخت گرد كرد و نخورد(274)