129. استقبال از يار عزيز
به ياد دارم يك شب يارى عزيز به خانه ام آمد، با ديدارش به گونه اى به استقبال جستم كه آستينم به شعله چراغ رسيد و آن را خاموش كرد:
سرى طيف من يجلو بطلعته الدجى
شگفت آمد از بختم كه اين دولت از كجا؟ (342)
شگفت آمد از بختم كه اين دولت از كجا؟ (342)
شگفت آمد از بختم كه اين دولت از كجا؟ (342)
چون گرانى به پيش شمع آيد
ور شكر خنده اى است شيرين لب
آستينش بگير و شمع بكش (343)
خيزش اندر ميان جمع بكش
آستينش بگير و شمع بكش (343)
آستينش بگير و شمع بكش (343)