دانشمندى آموزگار شاهزاده اى بود، و بسيار او را مىزد و رنج مىداد، شاهزاده تاب نياورد و نزد پدر از آموزگار شكوه كرد.
شاه، آموزگار را طلبيد و به او گفت: «پسران مردم را آنقدر نمى زنى كه پسرم را مىزنى، علتش چيست»
آموزگار گفت: به اين علت كه همه مردم به طور عموم و پادشاهان بخصوص، بايد سنجيده و پخته سخن گويند و كار شايسته كنند، كار گفتار شاهان و مردم دهان به دهان گفته مىشود و همه از آن آگاه مىگردند، ولى براى كار و سخن شاهان اعتبار مىدهند، و از آن پيروى مىكنند، و به كار و سخن ساير مردم، اعتبار نمى دهند.
بنابراين بر آموزگار واجب است كه در پاكسازى و رشد اخلاقى شاهزادگان بيش از ساير مردم بكوشد.
شاه پاسخ داد نيك و تدبير سازنده آموزگار را پسنديد و جايزه فراوانى به او داد، به علاوه او را سرپرست يكى از مقامات كرد.