بين سعدى و شخصى (مثلا به نام زيد) درباره ثروتمندان و تهيدستان مناظره سختى در گرفت. زيد به طور مكرر و آشكار از ثروتمندان انتقاد مىكرد و تهيدستان را مىستود، ولى سعدى كارهاى مثبت ثروتمندان را بر مىشمرد و از آنها تمجيد مىكرد، ولى از تهيدستان گستاخ و ناشكر انتقاد مىنمود، زيد گفت:
سعدى گفت:
در حديثى آمده كه پيامبر صلّى الله عليه وآله فرمود:
الفقر سواد الوجه فى الدارين
فقر و تهيدستى، روسياهى در دو جهان است. (433)
زيد مىگفت:، بلكه پيامبر صلّى الله عليه وآله فرمود:
الفقر فخرى.
فقر، مايه افتخار من است.
سعدى گفت: باش كه منظور رسول خدا صلّى الله عليه وآله از اين سخن اين است كه: فقر آن گروهى كه راضى به رضاى خدا هستند موجب فخر است، نه فقر آنانكه لباس پارسايى بپوشند و از نان سفره ديگران پاره اى بخورند. فقيرى كه بى معرفت است، بر اثر حرص و آز كارش به جايى مىرسد كه:
كاد الفقر ان يكون كفرا
راه فقر به كفر، بسيار نزديك است (434)
زيد گفت: تو آنچنان از وصف ثروتمندان گزافه گويى نمودى كه پندارى آنها ترياك ضد زهر هستند، يا كليد خزانه رزق و روزى مىباشند، نه، بلكه آنها مشتى متكبر، مغرور، خودخواه، گريزان از خلق، سرگرم انباشتن و شيفته مقام و مالند.سخنشان از روى ابلهى و نظرشان از روى اكراه و تندى است. نسبت گدايى به علما مىدهند و تهيدستان را بى سروپا خوانند. به خاطر ثروتى كه دارند در جايگاه بزرگان نشينند و خود را از ديگران برتر دانند. بى خبر از سخن حكيمان فرزانه گويند: «هر كس در اطاعت خدا كم دارد، ولى ثروتش افزون است. در صورت توانگر است و در معنى فقير مىباشد.»
گفتگو سعدى و زيد ادامه يافت به طورى كه سعدى گويند:
با هم نزد قاضى رفتيم تا او بين ما داورى كند. وقتى كه قاضى از گفتگو و بحث ما آگاه شد، خطاب به من گفت: در يك باغ، هم بيدمشك وجود دارد و هم چوب خشك. همچنين در ميان ثروتمندان هم شاكر هست و هم كفور (ناسپاس). در ميان تهيدستان نيز هم صابر وجود دارد و هم نالان و بى قرار.(خوب و بد در هر گروهى وجود دارد، با مقايسه خوب و بد، خوبان و بدان را مىتوان شناخت.)
مقربان درگاه خداوند متعال، توانگران درويش سير تند و درويشان توانگر همت مىباشند. ثروتمندان ارجمند آنانند كه در انديشه تهيدستان باشند، و تهيدستان ارجمند كسانى هستند كه در برابر ثروتمندان، دست سؤال دراز نكنند و به خدا توكل نمايند.
ثروتمند فرومايه كسى است كه تنها در فكر شكم خود است و گويد:
ولى ثرتمندانى هم هستند كه همواره سفره احسانشان براى تهيدستان گسترده است و سرايشان به روى آنان باز است....
پس از داورى قاضى، من و زيد به داورى او خشنود شديم. گفتار او را پسنديديم و با هم روبوسى و آشتى نموديم و گفتگوى ما به پايان رسيد. چكيده سخن قاضى اين بود:
(پايان باب هفتم)