حکایت های گلستان سعدی به قلم روان

محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 183/ 174
نمايش فراداده

171. داورى صحيح قاضى

بين سعدى و شخصى (مثلا به نام زيد) درباره ثروتمندان و تهيدستان مناظره سختى در گرفت. زيد به طور مكرر و آشكار از ثروتمندان انتقاد مىكرد و تهيدستان را مىستود، ولى سعدى كارهاى مثبت ثروتمندان را بر مىشمرد و از آنها تمجيد مىكرد، ولى از تهيدستان گستاخ و ناشكر انتقاد مىنمود، زيد گفت:


  • كريمان را به دست اندر درم نيست خداوندان نعمت (429) را كرم نيست

  • خداوندان نعمت (429) را كرم نيست خداوندان نعمت (429) را كرم نيست

سعدى گفت:


  • توانگران را وقف است و نذر و مهمانى خداوند مكنت به حق مشتغل پراكنده روزى، پراكنده دل (432)

  • زكات و فطره و اعتاق و هدىو قربانى پراكنده روزى، پراكنده دل (432) پراكنده روزى، پراكنده دل (432)

در حديثى آمده كه پيامبر صلّى الله عليه وآله فرمود:

الفقر سواد الوجه فى الدارين

فقر و تهيدستى، روسياهى در دو جهان است. (433)

زيد مىگفت:، بلكه پيامبر صلّى الله عليه وآله فرمود:

الفقر فخرى.

فقر، مايه افتخار من است.

سعدى گفت: باش كه منظور رسول خدا صلّى الله عليه وآله از اين سخن اين است كه: فقر آن گروهى كه راضى به رضاى خدا هستند موجب فخر است، نه فقر آنانكه لباس پارسايى بپوشند و از نان سفره ديگران پاره اى بخورند. فقيرى كه بى معرفت است، بر اثر حرص و آز كارش به جايى مىرسد كه:

كاد الفقر ان يكون كفرا

راه فقر به كفر، بسيار نزديك است (434)


  • اى طبل بلند بانگ در باطن هيچ روى طمع از خلق بپيچ از مردى تسبيح هزار دانه، بر دست مپيچ

  • بى توشته چه تدبير كنى دقت بسيج (435) تسبيح هزار دانه، بر دست مپيچ تسبيح هزار دانه، بر دست مپيچ

زيد گفت: تو آنچنان از وصف ثروتمندان گزافه گويى نمودى كه پندارى آنها ترياك ضد زهر هستند، يا كليد خزانه رزق و روزى مىباشند، نه، بلكه آنها مشتى متكبر، مغرور، خودخواه، گريزان از خلق، سرگرم انباشتن و شيفته مقام و مالند.سخنشان از روى ابلهى و نظرشان از روى اكراه و تندى است. نسبت گدايى به علما مىدهند و تهيدستان را بى سروپا خوانند. به خاطر ثروتى كه دارند در جايگاه بزرگان نشينند و خود را از ديگران برتر دانند. بى خبر از سخن حكيمان فرزانه گويند: «هر كس در اطاعت خدا كم دارد، ولى ثروتش افزون است. در صورت توانگر است و در معنى فقير مىباشد.»


  • گر بى هنر به مال كند كبر بر حكيم كون خرش شمار، و گرگا و عنبرست (436)

  • كون خرش شمار، و گرگا و عنبرست (436) كون خرش شمار، و گرگا و عنبرست (436)

گفتگو سعدى و زيد ادامه يافت به طورى كه سعدى گويند:


  • او در من و من در او فتاده انگشت تعجب جهانى از گفت و شنيد ما به دندان

  • خلق از پى ما دوان و خندان از گفت و شنيد ما به دندان از گفت و شنيد ما به دندان

با هم نزد قاضى رفتيم تا او بين ما داورى كند. وقتى كه قاضى از گفتگو و بحث ما آگاه شد، خطاب به من گفت: در يك باغ، هم بيدمشك وجود دارد و هم چوب خشك. همچنين در ميان ثروتمندان هم شاكر هست و هم كفور (ناسپاس). در ميان تهيدستان نيز هم صابر وجود دارد و هم نالان و بى قرار.(خوب و بد در هر گروهى وجود دارد، با مقايسه خوب و بد، خوبان و بدان را مىتوان شناخت.)


  • اگر ژاله هر قطره اى در شدى چو خر مهره (437) بازار از او پر شدى

  • چو خر مهره (437) بازار از او پر شدى چو خر مهره (437) بازار از او پر شدى

مقربان درگاه خداوند متعال، توانگران درويش سير تند و درويشان توانگر همت مىباشند. ثروتمندان ارجمند آنانند كه در انديشه تهيدستان باشند، و تهيدستان ارجمند كسانى هستند كه در برابر ثروتمندان، دست سؤال دراز نكنند و به خدا توكل نمايند.

ثروتمند فرومايه كسى است كه تنها در فكر شكم خود است و گويد:


  • گر از نيستى ديگرى شد هلاك دو نان چو گليم خويش بيرون بردند گويند: غم گر همه عالم مردند

  • مرا هست، بط را ز طوفان چه باك (438) گويند: غم گر همه عالم مردند گويند: غم گر همه عالم مردند

ولى ثرتمندانى هم هستند كه همواره سفره احسانشان براى تهيدستان گسترده است و سرايشان به روى آنان باز است....

پس از داورى قاضى، من و زيد به داورى او خشنود شديم. گفتار او را پسنديديم و با هم روبوسى و آشتى نموديم و گفتگوى ما به پايان رسيد. چكيده سخن قاضى اين بود:


  • مكن ز گردش گيتى شكايت، اى درويش توانگرا! چو دل و دست كامرانت هست بخور ببخش كه دنيا و آخرت بردى (440)

  • كه تيره بختى اگر هم برين نسق (439) مردى بخور ببخش كه دنيا و آخرت بردى (440) بخور ببخش كه دنيا و آخرت بردى (440)

(پايان باب هفتم)

باب هشتم: در آداب صحبت و همنشنى