حکایت های گلستان سعدی به قلم روان

محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 183/ 177
نمايش فراداده

174. دعواى خنده آور يهودى و مسلمان

هر كس عقل و خرد خود را نزد خود كامل و تمام فرض مىكند و فرزندش را زيبا تصور مىنمايد. يك نفر يهودى با مسلمانى نزاع مىكرد. از گفتگوى آنها خنده ام گرفت و مسلمان خشمگينانه به يهودى مىگفت: «الهى اگر اين سند من درست نيست مرا به آيين يهود از دنيا ببر!»

يهودى مىگفت: سوگند به تورات، اگر سخنم نادرست باشد مانند تو پيرو اسلام گردم.


  • يكى يهود و مسلمان نزاع مىكردند به طيره گفت مسلمان: گرين قباله من يهود گفت: به تورات مىخورم سوگند وگر خلاف كنم، همچو تو مسلمانم

  • چنانكه خنده گرفت از حديث ايشانم درست نيست خدايا يهود ميرانم وگر خلاف كنم، همچو تو مسلمانم وگر خلاف كنم، همچو تو مسلمانم

آرى، اگر عقل و خرد از پهنه خاك نابود شود، هيچ كس خود را جاهل نپندارد.

گر از بسط زمين، عقل منعدم گردد به خود گمان نبرد هيچكس كه نادانم