(عصر حكومت عبدالملك بن مروان (75 - 95 ه ق)بود. او حجاج بن يوسف ثقفى را كه خونخوارترين و بى رحمترين عنصر پليد بود، استاندار عراق (كوفه و بصره) كرد. حجاج بيست سال حكومت نمود و تا توانست ظلم كرد.) در اين عصر، روزى زاهد فقيرى كه دعايش به اجابت مىرسيد، وارد بغداد گرديد. (بغداد در آن عصر، روستايى بيش نبود). حجاج او را طلبيد و به او گفت: «براى من دعاى خير كن.»
زاهد فقير گفت: «خدايا! جان حجاج را بگير.»
حجاج: تو را به خدا چه دعايى است كه براى من نمودى؟»
زاهد فقير: «اين دعا هم براى تو و هم براى تو و هم براى همه مسلمانان، دعاى خير است.»