شبى در بيابان مكه آن چنان بى خواب شدم كه ديگر نمى توانستم را بروم، سر بر زمين نهادم تا بخوابم، به ساربان گفتم دست از من بردار.
ساربان گفت: «اى برادر! حرم در پيش است و حرامى در پس. اگر رفتى، بردى و گر خفتى مردى.» (يعنى: برادرم! كعبه در پيش روى است و رهزن در پشت سر، اگر به راه ادامه دادى به نتيجه مىرسى و اگر بخوابى بر اثر گزند رهزن نابكار مىميرى.)
(كنايه از اينكه بايد ره پيمود و تلاش كرد، چرا كه انسان در غير اين صورت گرفتار خطر نابودى مىشود.)