روايات مختلف چگونه مفسران تنها به روايت نخستين اعتماد كردهاند و كوشيدهاند كه كفر ابوطالب را ثابت كنند.
ب) از دو روايت اخير استفاده ميشود كه استغفار كنندگان براى تصحيح عمل خود، استغفار ابراهيم را شاهد ميآوردند و قرآن نيز استدلال آنها را ابطال ميكند به اينكه، وضع پدر ابراهيم، درست براى ابراهيم روشن نبود، هنوز پرده از روى عناد و لجاجت او برداشته نشده بود از اين رو ابراهيم پس از روشن شدن مطلب، كه آزر دشمن خداوند است، از دعا در حقّ او خوددارى نمود. اكنون اين پرسش پيش ميآيد كه چرا استغفار كنندگان استغفار پيامبر را در حق ابوطالب دستاويز قرار ندادند، در صورتى كه اين مطلب، شاهد زندهترى بود. در اين هنگام بايد اين حقيقت را پذيرفت كه اصلاً طلب آمرزش پيامبر در حقّ ابوطالب، طلب مغفرت براى مؤمن بوده و هرگز از مقوله طلب آمرزش بر مشرك نبوده است و گرنه همين عمل براى مسلمانان مدرك ميشد و لازم بود قرآن به پاسخ آن بپردازد. در پايان يادآور ميشويم كه مقصود از آيه «وَما كانَ اللّهُ لِـيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذ هَداهُمْ؛ شأن خداوند نيست كه قومى را پس از هدايت گمراه كند» اين است كه بفهماند طرح دوستى با مشركان نوعى گمراهى است، هماكنون بيدار باشيد كه از اين عمل خوددارى كنيد و بدين وسيله براى شما اتمام حجت ميشود چنانكه ميفرمايد: «حَتّى يُبَـيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ؛ تا آنچه را بايد بپرهيزند براى آنها بيان كند».
در آيه «أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمـواتِ» سلطنت و فرمانروايى مطلق را از آن خداوند ميداند و بهجز او براى مؤمنان ولى و ياورى نميداند و نتيجه اين ميشود كه بايد مؤمنان از دشمنان او (مشركان) بپرهيزند و جز او كسى ديگر را يار و ولى خود نگيرند و بدانند دوستى با رسول خدا و هواداران او از شُعَبِ ايمان به خدا و دوستى با خداست.