(مروري بر يک سفرنامه حج به زبان آذري)
جواد محدّثي
حج نامه انزاب سفرنامه اي منظوم از شاعر معاصر، آقاي غلامرضا انزابي پور، متخلّص به انزاب است، در 149 صفحه جيبي، که از سوي انتشارات کتاب فروشي ذاکر کريمي، در مراغه به چاپ رسيده است. اين کتاب، مقدّمه اي کوتاه از نويسنده و تقريظي به نظم از شاعر آذري زبان و نامدار معاصر، آقاي کريمي مراغي دارد. تشرف مؤلف به حج، در سال 1399 ق. مقارن آغاز چهاردهمين قرن هجرت نبوي و اوّلين دوره حج پس از پيروزي انقلاب اسلامي بوده است.
در مقدمه آن آمده است: ... اين مجموعه را به خاطر آگاهي حجاج محترمي که ان شاءالله در نظر دارند به زيارت حرم کبريايي و خانه خدا مشرّف شوند، نگاشتم که قبل از عزيمت به کلّيه اعمال و مناسک حج، شخصاً آگاهي پيداکرده و در صورت لزوم، ياد بگيرند و نيازي به مطوّف و پيشنماز، يا نايب و غيره نداشته باشند.
نگاهي گذرا به محتواي اين سفرنامه و ديدگاه هاي لطيف شاعر، مي تواند مفيد باشد.
در آغاز، حمد و ثناي الهي و بيان نعمت هاي پروردگار در جهان هستي و هدف بعثت نبوي و سرّ ولايت و جريان حق و باطل در معارف کربلا و آثار اجتماعي آن حماسه در پر آوازه ساختن شيعه و رسواسازي شياطين مي پردازد:
سپس با عنوان آغاز مطلب ، اشاره به توفيق الهي و قسمت شدن زيارت خانه خدا و لبيک گويي به دعوت ابراهيم خليل و به نوعي اشاره به مناسک حج و اعمال اين سفر آمده است:
از آن پس، اشاراتي به اسرار و آثار اجتماعي حج و نقش وحدت آفريني و کبرزدايي و تقويت مراتب بندگي و رهايي از وابستگي هاي مادي و علقه هاي دنيوي آمده است و اين که حاجي نبايد خود را در مقابل زرق و برق و جلوه هاي دنيايي ببازد و چرب و شيرين دنيا او را از هدف خلقت، که عبوديت است، غافل سازد (ص 17):
و ... البته که نگاه انتقادي و طنزآميز وي در سروده هايش، گزنده و نيش دار است. گاهي هم از مرز متانت در تعبير فراتر مي رود و عباراتي ديده مي شود که چندان درخور چنين سفرنامه اي نيست.
آغاز سفرنامه، ورود به جده است و گرماي هوا، ازدحام و فشار جمعيت، معطّلي گمرک، و از همين جا گريز به مسأله تفرقه امت هاي مسلمان و سلطه يهود و حراج نفت و غارت بيگانگان و وابستگي سران و خواب و غفلت مردم سخن مي گويد که شيرين است. باز هم بازگشت به منزلگاه جدّه و ناهار و ميوه ها، قال و مقال سر سفره بر سر غذا و ميوه و تنگيِ جا و خاموش و روشن بودن پنکه و انتقاد از اينکه توجه به خوردني ها مانع توجه به معنويات و اهداف اصليِ سفر شده است و مشکلات از اين است که گويا هميشه گريبانگير برخي کاروان ها و بعضي زائران بوده است.
در فصلي که با عنوان حمله دار آغاز مي شود (ص 31) به گله از وظيفه نشناسي مدير کاروان و پولکي بودن او پرداخته و از رفتار نامناسب و بدون مراعات حاجيان شکوه کرده و از نداشتن صلاحيت لازم و پارتي بازي در آوردن آشپز و نظافتچي و خدمه و معاون و پزشک و... مي گويد و از پايين آمدن کيفيت غذا و پذيرايي در روزهاي بعد نسبت به آغاز سفر. و باز هم قلم تند و طنز تلخ او گاهي خطوط قرمز در وادي قلم را پشت سر مي گذارد. قلم انتقادي اش حتي سراغ روحاني کم کار و وظيفه نشناس کاروان هم مي رود. البته در کنار آن، از حسن انجام وظيفه و آگاهي و تعهّد و آموزش احکام و مراقبت بر اعمال حاجيان و ... هم از سوي اغلب قريب به اتفاق روحانيون کاروان ها تقدير و تمجيد مي کند (ص 36):
نقد عملکرد حاجي ها نيز، که برخي بدون درک فلسفه اين سفر و اسرار عظيم حج، دائم به خوردن و خوابيدن و پول شمردن و حرص مال و اثاث داشتن و... مي پردازند، از محورهاي ديگر اين سفرنامه است (ص 41)
در تشريح تشرف به حرم و زيارت با معرفت و ادب و درخواست حاجت ها از خداي متعال در کنار ضريح نبوي و کنار منبر پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) و ياد کردن از رفقاي بدرقه و ملتمسين دعا، چنين مي سرايد (ص 45):
که بُعد سياسيِ نيازها و حاجت هاي اجتماعي و دعا به رهبر و دفع شرّ دشمنان سلطه جو و آزادي امت هاي مسلمان از بردگي جباران، در مضامين آن نهفته است.
ترسيمِ قبرستان بقيع، اشگ ها و ناله هاي شيعيان و اذن دخول براي ورود به آن بقعه منور و زيارت قبور بي سايه بان و غم هاي بزرگ شيعه و جفاي مخالفان در حق اهل بيت و زيارت مشتاقان از پشت نرده ها و يادي از قبور امامان معصومِ آن مدفنِ غريب و عباس عموي پيامبر و فاطمه بنت اسد و امّ البنين، دختران پيامبر و عمه هاي حضرت رسول و يادي از مزار امام غريب در خراسان و اشاره به اين که غريب واقعي اين عزيزانند، از نکته هاي ديگر اين اثر منظوم است،(ص54):
آنگاه از آثار با عظمت يثرب مي گويد، که هر کدام يادگار و نشانه حادثه اي و خاطره اي است; از مسجد قبا، مسجد سلمان، مسجد فاطمه، مسجد علي، مساجد سَبعه، ذو قبلتين،
بيت الأحزان، کوي بني هاشم، مسجد غَمامه، مسجد مباهله و... و هنگام ياد از اُحد و شهداي آن نبردِ بزرگ و شهادت حمزه و ترک آن تپه حساس و شکست مسلمانان به خاطر نافرماني، گريزي به مسأله حفظ سنگر وحدت زده و با عبرت گيري از آن حادثه در جنگ احد، حساسيت وضع مسلمانان و توطئه هاي دشمنان و منافقان را ياد مي کند و چنين مي سرايد(ص59):
پس از سپري شدن ايّام مدينه، عزيمت به مکه و احرام در مسجد شجره و حرکت به سوي مکه و پذيرايي در ميان راه و بالاخره رسيدن به آن شهر مقدس و ترسيم نگاه اول زائران به کعبه و اشگ هايي که جاري مي شود، از صحنه هاي شورانگيز اين اثر است (ص66):
پس از ساعتي به هتل محل اقامت مي رسند. با طبيعي ترين وصف، صحنه پياده کردنِ بارها و چمدان ها و شلوغي آسان بر (آسانسور)، عرق ريزانِ تلاش، مسائل کرايه کردن ماشين براي رفت و آمد به حرم و قول و قرارها و وعده هاي عمل نشده و ريال هايي که به عنوان کرايه داده شد و... بالاخره عزيمت به حرم براي انجام اعمال عمره مفرده، در اين اشعار ديده مي شود. نمازهاي پرشکوه، صف هاي دايرهوار نماز جماعت، برابري شاه و گدا در پيشگاه خدا و راهپيمايي عظيم و پنجاه هزار نفري ايرانيان به سوي مسجد الحرام در 5 ذي حجه در برابر چشمان مأمورين سعودي و زوار کشورهاي ديگر، که همه نشان دهنده وحدت و انسجام ملت و مديريت شايسته زائران و تبعيت کامل از رهبري است، از جلوه هاي ديگر اين سفرنامه
منظوم است. در اين مورد چنين مي سرايد (ص87):
کم کم فصل عزيمت به عرفات فرا مي رسد و زائران به آن سرزمين مقدس و عرفاني مي روند. ترسيم عرفات و دعاي عرفه، حرکت به سوي مشعر، شب با معنويت مزدلفه، جمع کردن ريگ ها براي رمي جمرات و... البته وضع نامناسب بهداشتي و نظافت در آن شب پر ازدحام و عدم امکانات دستشويي و کمبود آب و... بحق، شاعر را به ستوه آورده و زبانش را به گِله گشوده است.
آنگاه حرکت پياده در صبح روز دهم از مشعر به سوي منا، خستگي گرما، سرگرداني در آن صحرا براي يافتن چادرهاي کاروانِ خود، تشنگيِ مردم، کمبود آب و يخ، گم شدنِ افراد زيادي از کاروان و باقي ماندن فقط ده ـ پانزده نفر از افراد کاروان، همراه روحاني، با زباني فصيح ترسيم شده است (ص106):
و معاون راه مي افتد تا چادر را پيدا کند و همه از گرما بي تاب مي شوند و زمان مي گذرد و فرصت ها مي سوزد و بالأخره يافتن چادر و استقرار در آن، سپس تصميم به رفتن براي رمي جمرات. ترسيم شاعر از رمي جمرات و دشواري سنگ زدن به شيطان بزرگ، با بياني لطيف و اشاراتي زيبا به جلوه ها و رمزهاي معنوي اين مناسک اين گونه ادامه مي يابد (ص109):
و عزم رفتن به قربانگاه و ذبح قرباني مي کنند و دشواري هاي مسلخ پيش مي آيد. در اينجا شاعر به سازندگي هاي اين رنج و مشقت و ثواب هاي اعمال دشوار حج و عهدي که با خدا مي بندند و شرط عاشقي و مسأله بلا و ابتلا در وادي محبت اشاره مي کند و چه زيبا مي سرايد(ص 113):
اشاره به هدر رفتن گوشت هاي قرباني و افسوس و دريغ بر نبودن برنامه اي براي استفاده
بهينه از اين گوشت ها، آن هم در زماني که اين همه گرسنه و فقير در جهان وجود دارد، از نکات ديگر است (ص121):
شاعر از حلق موي سر در روز عيد قربان، به عنوان نماد تسليم و آمادگي براي سر باختن در راه جانان ياد مي کند و اين که براي عاشق، حتي جان هم مانع ديدار معشوق نيست(ص122):
در رمي جمرات، اشاره به فلسفه اين سه جمره مي کند و چنين مي سرايد (ص124):
قرباني را، رمزي از ذبح نفس اماره و ديو هوي و هوس مي داند و به فايده فقرزدايي آن از محرومان و گرسنگان اشاره مي کند و اين که اگر درک اين مفاهيم و فلسفه ها از اعمال حج نباشد، از سنگ روي سنگ انداختن، يا خوابيدن در صحراي مشعر چه فايده؟ (ص129):
و اين اشارات، يادآور شعرهاي ناصر خسرو است و حديث امام سجاد(عليه السلام) با شِبلي که رمزوار تک تک اعمال و مناسک را ياد آورد مي شود.
سپس بازگشت به مکه و انجام بقيه اعمال است و بيرون آمدن کامل از احرام و محرّمات. آنگاه انجام عمره مفرده در روزهاي بعد، به نيت پدر و بقيه ايام تا پايان سفر. در پايان، دعاهاي فراوان به درگاه خداي متعال و حاجت خواهي از آستان دوست; حاجت هاي مادي و معنوي، فردي و اجتماعي، حتي خواستن گشايش و فرج براي جهان اسلام و امت عرب و نابودي اسرائيل و ابرقدرت شرق و غرب و اکنون ابياتي از اين بخش پاياني (ص146):
حکايت دو بيت بر ديواره بيت النبي(ص)
حکايت دو بيت بر ديواره بيت النبي(صلي الله عليه وآله)
علي گودرزي
بر نيمه آشکار دو ستون از ستون هاي جانبِ قبله مسجد نبوي، دو بيت شعر نوشته شده که چون از نظر معني و محتوي، زبان حال همه کساني است که به جهت حرمت صاحب حرم از راه دور و نزديک در آنجا گرد مي آيند، قابل توجه است. گرچه سراينده آن ناشناخته و گمنام است ولي گويا چون زبان حال همه را گفته، گفتارش به سنگ ستون حرم نقش بسته است.
به هر حال، اگر سراينده را يک اعرابي باديه نشينِ بي نام و نشان دانسته اند، داستانش آنچنان در کتب قوم مشهور و معروف گشته است که مي تواند جبران آن بي نام و نشاني را بنمايد و شهرت و کثرت نقل داستان به قدري زياد است که در مرحله نخست، چنين به نظر مي رسد که صفاي باطن و صدق اعتقاد آن باديه نشين، موجب جاودانه شدن شعر او گشته است. آن حکايت ابتدا از زبان چند نفر نقل شده که خود، شاهدانِ اوّليه واقعه بوده اند وسپس در طول تاريخ نقل کتاب ها گشته، تا آنجا که بر ستون مسجد نبوي نيز نقش بسته است و چون جزئيات آن داستان متفاوت و شخصيت ناقلان مختلف مي باشد، ابتدا لازم است نقل ها را يادآوري کنيم و سپس مسائل پيرامون آن را مورد بررسي قرار دهيم:
1 . عتبي; کهن ترين سند تاريخي که اين داستان را از عتبي نقل مي کند، ماوردي (متوفاي 545. ق.) است. ماوردي مي نويسد:
عتبي حکايت کرده که نزد قبر پيامبرخدا نشسته بودم، مردي اعرابي آمد و پيش رفت و
سلام داد و نيک سلام و درود فرستاد، سپس (خطاب به قبر پيغمبر) گفت: در قرآن چنين يافته ام:
...وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً .(1)
هنگامي که مرتکب گناهي شدند، اگر نزد تو آمده، از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر بر ايشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.
اکنون به حضور شما رسيدم و از گناهانم توبه کردم و تو را شفيع نزد پروردگارم قرار دادم و سپس اشگي ريخت و چنين گفت:
اي بهترين کسي که استخوان هايش در زمين هموار دفن گشته و از بوي خوش آن دشت و دمن خوشبو شده است.
جانم فداي قبري که تو در آن آرميده اي، که عفاف جود و کرم در آن است.
1 . نساء : 64