همراه با تحول اجتهاد

سیدمحمد باقر صدر

نسخه متنی -صفحه : 40/ 29
نمايش فراداده

پرستش يا نيازى پايدار در انسان

عبادات اسلامى، نقش بسيار مهمى در تربيت انسان ايفاء مى‏كند، و احكام عبادات، بخش حساسى از وظائف شرعى، و رفتار الهى يك انسان متدين را در زندگى روزانه‏اش تشكيل مى‏دهد.

نظام پرستش در آئين اسلام، نظامى است پايدار و ثابت. و با پيشرفت‏هاى مادى زندگى عمومى جز در مواردى ناچيز رابطه‏اى ندارد. يعنى اوضاع و احوال تكامل مادى در آن تاثيرى بجاى نگذاشته است.

در حالى كه جنبه‏هاى ديگر آئين اسلام با روند تكاملى زندگى در حال تغيير و تحول دائم است. روش كار، و نحوه پياده كردن آنها، با خصوصيات دگرگون شده زندگى همراه است. مثلا «نظام معاملات و پيمان‏ها و قراردادهاى بازرگانى هماهنگ با ساير نيازها عوض شده است.

براى مثال انسان عصر فضا، همان گونه نماز و روزه‏اش را انجام مى‏دهد و حج مى‏گزارد كه پدرانش در عصر آسياب دستى برگزار مى‏كردند.

درست است نسبت به تهيه مقدمات نماز، انسان عصر فضا با دوران‏هاى سابق خيلى فرق كرده است. مسافرت حج براى مسلمانان امروز وسيله هواپيما صورت مى‏گيرد، ولى در گذشته شتر مهمترين نقش را در نقل و انتقالات بيابانى داشت. پوشش نماز امروزه وسيله كارخانه‏هاى تمام- اتوماتيك و چرخ‏هاى عظيم صنعتى صورت مى‏گيرد، ولى در گذشته پارچه‏ها همه دست بافت بود. و همينطور... اما اعمال و خواندنى‏هاى عبادات، همه بيكسان پايدار مانده است، زيرا تشريع آنها و نيازى كه بشر بآنها دارد و باعث آنها شده، پايدار است و ارزش تشريع آنها به هيچوجه با پيشرفت پيوسته انسان، در تسلط بر طبيعت و بهبود وسائل زندگى، قابل تغيير و دگرگونى نيست.

مقصود اينكه اسلام وظائف نماز، روزه، حج، زكات و ديگر عبادات را به صورت موقت نخواسته است، و هيچ گونه شرائط زمانى ندارد، بلكه اين وظائف را كسانى كه از وسائل فنى و تكنولژى جديد با استفاده از نيروى اتم، برخورد دارند، همان گونه انجام مى‏دهند كه انسانهاى دوار گذشته، آنها كه زمين را با وسيله شخم دستى كشت مى‏كردند، انجام مى‏داند.

از آنچه گذشت نتيجه مى‏گيريم مسئله‏اى را كه تشكيلات عبادات، پاسخ مى‏دهد، يكى از نيازهاى پايدار انسان است. نيازى كه انسان آن را با خود آورده، و در اعماق شخصيت او ثابت است. و تكامل پيوسته زندگى نمى‏تواند در آن تاثيرى بگذارد، زيرا پاسخ ثابت نماز و ساير عبادات، نشان دهنده نياز ثابت به آنست و از اينجا اين پرسش پيش مى‏آيد كه:

آيا چه نياز پايدارى در زندگى انسان وجود دارد كه از آغاز پيدايش انسان، دين نقش پاسخگوئى و تربيتى آن نياز انسانى را به عهده گرفته است، و مى‏خواهد نياز زندگى انسان امروز را درست مانند نياز زندگى انسان گذشته بيكسان پاسخ دهد و بر اساس پايدارى اين نياز است كه عبادات بر طبق احكام اسلام، تشريع گرديده است؟ در نتيجه مى‏خواهيم نقش مثبت عبادات را در زندگى انسان بررسى كنيم.

ممكن است در وهله اول به نظر آيد چنين نياز پايدارى در زندگى مورد قبول نيست، و هر گاه بين زندگى انسان امروز و زندگى انسان‏هاى گذشته دور، مقايسه‏اى بعمل آيد معلوم مى‏شود يكنواختى انسان‏ها را به هيچوجه نمى‏توان پذيرفت، زيرا ما مى‏بينيم انسان بطور دائم از اوضاع و احوال زندگى چادر نشينى و قوم و قبيلگى كه بر اساس بت پرستى و افكار و انديشه‏هاى محدود و متحجر بنا شده بود، به سرعت فاصله مى‏گيرد و دور مى‏شود. اين دورى ملازم با دگرگونى‏هائى در نيازها و آرمان‏هاى انسان مى‏باشد، و در نتيجه روش برآوردن نيازهايش نيز دگرگون مى‏شود. بنابر اين، عبادات چگونه مى‏تواند با ساختمان يكنواخت و ثابتش، نقش واقعى را در ميدان زندگى انسان با پيشرفت‏هاى سريع وسائل و افزارهاى زندگى ايفاء كند

هر گاه عبادات مانند نماز، وضو، غسل، روزه و غيره در يكدوران زندگى براى انسان‏هاى بدوى مفيد بود، بدليل اينكه در تربيت‏خلق و خوى آنها تاثير مى‏گذاشت و الزام عملى براى حفظ نظافت بدن و لباسشان بود و مى‏توانست آنها را از افراط در خوردن و آشاميدن باز دارد، ولى اين هدف‏ها در زندگى انسان امروز، خود بخود انجام مى‏گيرد و در برنامه زندگى يك فرد متمدن گنجانيده شده و از نظر رفتار اجتماعى اين كارها را شخص خودبخود انجام مى‏دهد. بنابر اين ديگر نيازى به عبادات به صورتى كه در زندگى انسان‏هاى گذشته دور، ضرورى بود، نيست. عبادت‏ها ديگر نمى‏توانند نقش سازنده‏اى در تمدن بشر داشته باشند ديگر نمى‏توانند مشكلات تمدن امروز را حل كنند.

بايد دانست اين نظر غلطى در مورد عبادات است، تكامل اجتماعى‏اى كه در امر وسائل و افزارهاى زندگى و تغيير شكل داس و چكش، به وسائل فنى و تكنولژى جديد به كمك نيروى برق و بخار، و در نتيجه تغيير و تكامل در رابطه انسان با طبيعت پيدا شده، ربطى به عبادات ندارد.

هر گونه رابطه انسان با طبيعت از قبيل آهن آلات كشاورزى كه رابطه با زمين و عمل كشاورزى است، از نظر مادى تغيير كرده و رو به تكامل گرائيده است. ولى عبادات رابطه بين انسان و طبيعت نيست تا تحت تاثير عوامل مادى تكامل قرار گيرد. عبادات رابطه بين انسان و پروردگار اوست. اين رابطه نقش بسيار مؤثرى در توجه انسان به برادرش انسان ديگر، دارد و در رهگذر تاريخ، انسان را مى‏بينيم با چند نياز پايدار در زندگى روبرو است نيازهائى كه با نيازهاى انسان عصر روغن چراغ و نيازهاى انسان معاصر، عصر الكتريسيته و اتم يكنواخت و يكسان عمل مى‏كند تنظيم عبادات در اسلام پاسخ به نيازهاى ثابت انسان، و مشكلاتى كه جبنه موقت و مرحله‏اى ندارد، مى‏باشد. عبادات پاسخ به نيازهاى انسانى است كه پيوسته در سازندگى فردى و اجتماعى خود در زندگى متمدن امروز با آن روبرو است و هنوز هم براى خود سازى در هدف‏هاى زندگى امروزش بدان‏ها نيازمند است.

براى اينكه نياز پرستش را به خوبى بشناسيم لازم است نقشه نيازهاى انسان و مشكلات زندگى او را ترسيم كنيم و خطوط پرستش را در ارضاى اين نيازها و طرز چيرگى بر مشكلاتش را توضيح دهيم.

اين خطوط بشرح زير است:(3)

2)نياز به خود يابى و از خود گذشتگى.

3)نياز به احساس مسئوليت درونى براى ضمانت اجراء.

اما توضيح اين خطوط:

رابطه با مطلق يك سلاح دو طرفه است.

كسى كه با دقت، نظرى بر ادوار تمدن بشر اندازد و تمدن بشرى را در طول تاريخش بررسى كند، متوجه مشكلات فراوان و نگرانى‏هاى مختلف آن، در بسيارى از موارد و مسائل زندگى روزانه‏اش مى‏گردد، ولى هر گاه بخواهد از صورت ظاهر اين مسائل بگذرد و به عمق آنها فرو رفته روى مشكل اساسى انگشت بگذارد، مى‏توان از ميان انبوه مسائل و مشكلات پراكنده روزانه تنها يك مشكل حساس و مهم را دريافت. اين مشكل داراى دو طرف يا داراى دو قطب متقابل است و انسان در طول تمدنش از هر دو طرف آن رنج مى‏برد و هر دو طرف آن براى او اسباب زحمت‏شده است.

اين مسئله از يك زاويه ديد، عبارتست از مشكل سرگردانى انسان، تباهى و بى‏پناهى او. و اين جنبه منفى مساله است. و از زاويه ديد ديگر، عبارت است از مشكل غلو در وابستگى به اين معنى كه حقايق نسبى را لباس مطلق پوشاندن و اين جنبه مثبت مسئله را تشكيل مى‏دهد.

در آئين اسلام از نمونه بارز مشكل اولى بنام بى‏دينى و الحاد، و از نمونه آشكار مشكل دوم بنام شرك و بت پرستى، ياد شده است.

مبارزات پى‏گير و بى‏امان اسلام در برابر بى‏دينى و بت‏پرستى، در حقيقت مبارزه در مقابل همين دو مشكل، در طول تاريخ بوده است.

هر دو مشكل در يك نقطه اساسى با هم برخورد دارند و آن عبارتست از جلوگيرى و ممانعت از پيشرفت‏حركت تكاملى انسان. حركت تكاملى، خلاق و سازنده‏اى كه شايسته مقام انسانست، زيرا مقصود از مشكل سرگردانى و تباهى انسان، يعنى گمراهى از مبدا خود در حركت گسترده او در ابعاد مختلف زندگى‏اش، گمراهى در راهى سخت و پر دست انداز و دور و دراز، كه مى‏توانست از عنايات و الطاف واسعه او، هر گونه نيرو و كمكى دريافت كند و در مسير هدف روشن خود، به راه افتد و راه خود را از طريق او، به همه عالم هستى بگشايد. تا جائى كه پر و بال خود را از ازل تا به ابد بر همه وجود بگستراند. وضع خود را نسبت به او بسنجد، و پيوندش را با حدود و مشخصات جهان طبيعت مقياس كند، و گرنه هر نوع حركتى از انسان سرزند او را گمراه و تباه سازد، و چون از مطلق گسسته حركتش، حركتى كوركورانه همچون پر كاهى در برابر تند باد حوادث خواهد شد از هر عاملى كوچك يا بزرگ متاثر مى‏شود و هيچ چيز تحت فرمان و تاثير او نمى‏رود. هيچ نوع آفرينندگى از خود نشان نمى‏دهد و در مسير زندگى‏اش در طول تاريخ موهبتى و عنايتى بچشم نمى‏خورد، مگر وقتى كه با مطلق رابطه برقرار كند و به او وابسته شود و در يك حركت هدفدار، خود را به او متصل سازد.

چيزى كه در اينجا مهم است اينكه خود اين ارتباط از طرف ديگر چهره ديگرى از مشكل را نشان مى‏دهد. و آن مشكل افراط در پرستش است. مشكل مطلق گرفتن چيزهاى نسبى، مشكل شرك كه انسان پيوسته با آن مواجه بوده و مى‏باشد.

انسان براى اينكه قدرت تحرك پيدا كند مهرش را به اين و آن مى‏بندد و براى ادامه راه زندگى‏اش از اين و آن مدد مى‏طلبد، ولى مهرى كه به مطلق نباشد دير يا زود به تدريج مى‏خشگد و حتى از موفقيت نسبى هم تهى مى‏شود و تا هر جا پيش رود سرانجام دل انسان از آن كنده مى‏شود و فراتر از آن را مى‏طلبد تا جائى كه هيچ چيز نمى‏تواند او را به مقصودش برساند.

به تعبير دينى، خواسته‏هاى نسبى‏اش بجاى اينكه در حد يكى از نيازهاى طبيعى ارضا شود برمى‏گردد و خداى مورد پرستش ميشود و هنگامى كه امر نسبى‏ها جاى مطلق را گرفت و براى او خدا شد، حركتش را بخود اختصاص مى‏دهد و نيروهاى تكاملى و قدرت ابتكارش را خشكانده، او را از ايفاى نفس طبيعى‏اش در مسير تكامل باز مى‏دارد:

«با الله خداى ديگرى براى خود مگير، كه از حركت باز افتاده به توبيخ خود و بى‏پناهى گرفتار خواهى شد (4)»

اين حقيقت در مورد همه خدايانى كه انسان در طول تاريخ ساخته است صادق مى‏آيد. خواه در دوران پرستش بتها باشد، يا در دروه‏هاى بعد از آن. از عصر نظام قبيلگى گرفته تا عصر علم در هر دوره گروهى از اين خدايان دروغين را مى‏نگريم كه راه را بر تكامل راستين بشرى بسته‏اند، زيرا رفتار با آنها رفتار با مطلق يعنى پرستش بوده است.

در نظام قومى و قبيلگى، انسان ابتدائى، همه مهر و علاقه‏اش را در پاى قبيله مى‏افشاند تا نيازهاى او را-بحكم شرائط خاص زندگى‏اش-قبيله، برآورده سازد، آنگاه در اين امر تا جائى غلو كرد و افراط نمود كه ديگر هيچ چيزى را جز از ديدگاه قبيله و منافع قبيله‏اش نمى‏ديد. و چون نگاهش به قبيله در حد پرستش مطلق شد، از پيشرفت باز گرفته شد و مانع راه تكامل او گرديد.

تا وقتى نظام علم آمد، علمى كه بشر امروز تمام خلوص و حسن نيتش را به او سپرد. به اين دليل كه راه انسان را علم به طبيعت، مى‏گشايد، تا جائى در اين مهر و علاقه پيش رفت كه كارش بافراط كشيد و علم را لباس مطلق پوشانيد. انسان مفتون و دلباخته علم، بتى مطلق گونه از آن ساخت و آن را درست پرستيد. اطاعت و دوستى‏اش را وظيفه خود دانست و به خاطر آن از تمام ارزش‏ها و حقايق ديگر كه قابل اندازه‏گيرى با مقياس‏هاى علمى نبود و در زير هيچ ميكروسكوپى مشاهده نمى‏شد، دست برداشت و بر همه آنها خط بطلان كشيد.

بنابر اين هر چيز نسبى و محدودى را كه انسان از آن مطلق بسازد و در يك مرحله از زندگيش خود را بدان وابسته كند، در مرحله رشد فكرى‏اش، قيدى و عائقى براى ذهن او مى‏شود زيرا آن چيز محدود و نسبى نمى‏تواند همه جا با كاروان سير تكاملى‏اش همراهى كند تا چه رسد او را مدد دهد.

پس بايد انسانيت در راه مطلق گام بردارد.

و بايد مطلق بر گزيده‏اش، مطلق واقعى باشد كه بتواند به تمام ابعاد راه انسانيت پرتو افكند، و او را به راه راست تا هر جا پيش رود و به هر كجا بكشد در مسير خط تكاملش راهبرى كند، و از سر راه او همه خدايان مزاحم را بردارد تا سدى فرا راهش به وجود نياورند. اگر اين كار صورت گيرد، مشكل ما از هر دو طرف حل مى‏شود