ايمان به خدا تنها راه حل است - همراه با تحول اجتهاد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همراه با تحول اجتهاد - نسخه متنی

سیدمحمد باقر صدر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ايمان به خدا تنها راه حل است

اين راه حل همان ايمان به‏ «الله‏» است كه در آئين آسمانى اسلام براى انسان زمينى توصيه شده است. ايمان به خدا، به عنوان تنها مطلقى كه مى‏تواند انسانيت را به راه تكامل برساند و دچار هيچ گونه تناقضى سر راهش نشود.

ايمان به‏ «الله‏»، هم جنبه منفى مشكل را حل مى‏كند و هم جنبه مثبت آن را، اما جنبه منفى آن يعنى انسان را از خود گم كردگى و بى‏دينى و بى‏پناهى مى‏رهاند. زيرا انسان را در وضع احساس مسئوليت قرار مى‏دهد و تدبير و انديشه‏اش، و هر گونه حركت و تلاشش را به جهان وابسته مى‏سازد، و او را «خليفة الله‏» روى زمين مى‏گرداند. بديهى است‏خلافت مسئوليت آفرين است. مسئوليت، انسان را بين دو قطب قرار مى‏دهد، بين‏ «الله‏» كه مستخلف يعنى خلافت دهنده اوست و انسان در برابر او احساس مسئوليت مى‏كند، و بين نتائج مترتب بر اعمالش كه عكس العمل كارهاى اوست. به عبارت ديگر، بين خدا «مبدا»، و معاد، يا بين ازل و ابد. آنگاه به اين نتيجه مى‏رسد كه در اين مسير بايد با مسئوليت، و هدفدارى با گام‏هاى استوار حركت كند.

ايمان به خدا جنبه مثبت مشكل يعنى، افراط و زياده‏روى در وابستگى را نيز حل مى‏كند، زيرا وابستگى به غير خدا، محدوديت مى‏آورد و مانعى فرا راه انسان ايجاد مى‏كند. ايمان به خدا مى‏تواند اين مشكل را از ميان بردارد زيرا:

اولا اين قسمت از مشكل ناشى از مطلق گرفتن نسبى و نامحدود پنداشتن محدود، در يك عمل تصعيد ذهنى است. امر نسبى در اوضاع و احوالى قرار گرفته كه لباس مطلق پوشيده و منشا اشتباهات فراوان و مشكلات زيادى شده است.

اما مطلقى كه ايمان به خدا به انسان مى‏دهد، از بافت ذهن انسان خارج است، و جنبه مرحله‏اى خاصى ندارد تا در مرحله تكامل ذهن، يعنى هنگام رشد بارى بر ذهن انسان باشد، و نيز معلول نيازى محدود و موقت براى شخص يا گروه ميعنى نيست تا هنگامى كه به دست فرد يا گروهى به عنوان مطلق قرار گرفت به صورت سلاحى براى تامين مقاصد نا مشروع آنها در آيد. خداوند متعال مطلق و نا محدود است، و صفات ثبوتيه‏اش از ادراك، علم، قدرت، عدالت و بى‏نيازى عاليترين صفات انسان‏هاى نمونه را كه بتواند خليفه خدا روى زمين باشند، فرا مى‏گيرد، يعنى راه‏هاى فراوانى وجود دارد كه ما را به سوى خدا فرا مى‏خواند براى رسيدن به خدا بايد پيوسته در تلاش و كوشش بسر برد، و بى‏وقفه از حالت نسبى به سوى كمال مطلق گام برداشت تا خدا گونه شد.

«اى انسان تو پيوسته با تلاش و كوشش به سوى پروردگارت گام برمى‏دارى تا باو برسى (5)»

مقصود از اين گام نهادن در راه خدا، نزديك شدن بصفات مطلق است، رسيدن به صفات عاليه خداوند مانند علم و ادراك، قدرت و عدالت و ديگر صفات او، اينها بايد هدف حركت انسان باشد.

بدين ترتيب سير به سوى مطلق همه‏اش سير به سوى علم است، سير به سوى قدرت است، سير به سوى عدالت است، و سير به سوى بى‏نيازى است، يعنى سراسر زندگى انسان را مبارزه بايد بگيرد. مبارزه عليه نادانى، ناتوانى ستمگرى و نياز و فقر.

اين است هدف‏هاى پرستش كه راه ما را به سوى صفات عاليه انسانى هموار مى‏سازد. بنابر اين عبادت تنها اعمال احترام آميز و تقديس آورى نسبت به خدا نيست، بلكه كوشش مستمرى است به خاطر انسان و كرامت انسان و ساختن نمونه عالى انسانيت.

«هر كس در اين راه بكوشد براى خود كوشيده و خداوند از جهانيان بى‏نياز است (6)»

«و هر كس هدايت‏يافت بنفع خود راه يافته و هر كه گمراه شد گمراهى براى خود ببار آورده است (7)»

ولى درست مطلق‏هاى دروغين و خدايان موهوم در جهت عكس اين جريان قرار گرفته‏اند. اينان نمى‏توانند راه را بر انسان با مشخصات روشنش بنمايانند، زيرا خود محدوديت دارند و تنها ذهن ناتوان انسانست كه به آنها لباس خدائى پوشانده و نياز انسان محتاج يا بى‏دادگرى و ظلم ستمگر، آنان را بر اين كرسى خدائى نشانده است. بنابر اين، اين گونه خدايان ساخته نادانى‏ها، ناتوانى‏ها، ستمگرى‏هاى انسانند و انسانى كه با اينها مبارزه مستمر داشته باشد نميتواند اينان را مايه خير و بركت بداند.

ثانيا ارتباط با خداى بزرگ به عنوان مطلق، مسير انسان را به سر حد كمال مى‏رساند، يعنى در همان حال كه خدايان دروغين را طرد مى‏كند، انسان را از غلو و زياده روى باز مى‏دارد و موضع او را در يك مبارزه پى‏گير و بى‏امان در برابر تمام مظاهر بت پرستى و خدايان ساختگى معين مى‏كند تا بدين وسيله انسان از سراب خدايان دروغين كه مانعى سر راه او به سوى كمال مطلق است، آزاد گردد و ديگر از فريبندگى آنها كه هدفش را گم كرده راهش را كج مى‏كنند نجات يابد.

و الذين كفروا اعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظمان ماء حتى اذا جاءه لم يجده شيئا و وجد الله عنده (8).

در آيه ديگر آمده است: «آنچه شما جز خدا مى‏پرستيد نام‏هائى بيش نيستند كه شما و پدرانتان نام گذارى كرده‏ايد، و هيچ گونه دليلى بر وجود آنها خداوند فرو نفرستاده است (9)»

و باز در آيه ديگر مى‏خوانيم:

«آيا خدايان پراكنده بهترند يا «الله‏» -خداى يگانه پر قهر و غلبه (10)»يا در جاى ديگر:

«اينست پروردگار شما صاحب ملك و دولت و آن كسانى را كه جز او بخدائى ميخوانيد مالك پوست هسته خرمائى نيستند (11)»

ما وقتى شعار توحيدى‏ «لا اله الا الله‏» را بررسى كنيم مى‏بينيم در اين شعار، مسير انسانيت به سوى بى‏نهايت تعيين شده و هر گونه خدايان ساختگى مردود شناخته شده است. اين حركت در متن زندگى در طول تاريخ تاكيد روى اين حقيقت است كه بين مردوديت‏خدايان ساختگى، و رابطه شديد به خداى قادر متعال يك نوع بستگى شديد وجود دارد، و به همان اندازه كه انسان از خداى واقعى دور مى‏شود در گمراهى خدايان پراكنده مى‏افتد.

بنابر اين در كلمه‏ «لا اله الا الله‏» رد و قبول بهم پيوسته تلقى شده و در حقيقت هر دو چيز به يك حقيقت اشاره مى‏كند و آن، حقيقت تلاش و پويش در راه كمال انسانيت است. و انسانيت در طول تاريخ دور و درازش، از اين پويش بى‏نياز نيست. اين تنها حقيقتى است كه شايسته حفظ راه انسان از تباهى و سرگردانى است. اين پويش مى‏تواند انسان را از دست همه نيروهاى تصنعى آزاد كند و نگذارد مطلق‏هاى دروغين راه را بر انسان كمال طلب، ببندند.

/ 40