اين راه حل همان ايمان به «الله» است كه در آئين آسمانى اسلام براى انسان زمينى توصيه شده است. ايمان به خدا، به عنوان تنها مطلقى كه مىتواند انسانيت را به راه تكامل برساند و دچار هيچ گونه تناقضى سر راهش نشود.ايمان به «الله»، هم جنبه منفى مشكل را حل مىكند و هم جنبه مثبت آن را، اما جنبه منفى آن يعنى انسان را از خود گم كردگى و بىدينى و بىپناهى مىرهاند. زيرا انسان را در وضع احساس مسئوليت قرار مىدهد و تدبير و انديشهاش، و هر گونه حركت و تلاشش را به جهان وابسته مىسازد، و او را «خليفة الله» روى زمين مىگرداند. بديهى استخلافت مسئوليت آفرين است. مسئوليت، انسان را بين دو قطب قرار مىدهد، بين «الله» كه مستخلف يعنى خلافت دهنده اوست و انسان در برابر او احساس مسئوليت مىكند، و بين نتائج مترتب بر اعمالش كه عكس العمل كارهاى اوست. به عبارت ديگر، بين خدا «مبدا»، و معاد، يا بين ازل و ابد. آنگاه به اين نتيجه مىرسد كه در اين مسير بايد با مسئوليت، و هدفدارى با گامهاى استوار حركت كند.ايمان به خدا جنبه مثبت مشكل يعنى، افراط و زيادهروى در وابستگى را نيز حل مىكند، زيرا وابستگى به غير خدا، محدوديت مىآورد و مانعى فرا راه انسان ايجاد مىكند. ايمان به خدا مىتواند اين مشكل را از ميان بردارد زيرا:اولا اين قسمت از مشكل ناشى از مطلق گرفتن نسبى و نامحدود پنداشتن محدود، در يك عمل تصعيد ذهنى است. امر نسبى در اوضاع و احوالى قرار گرفته كه لباس مطلق پوشيده و منشا اشتباهات فراوان و مشكلات زيادى شده است.اما مطلقى كه ايمان به خدا به انسان مىدهد، از بافت ذهن انسان خارج است، و جنبه مرحلهاى خاصى ندارد تا در مرحله تكامل ذهن، يعنى هنگام رشد بارى بر ذهن انسان باشد، و نيز معلول نيازى محدود و موقت براى شخص يا گروه ميعنى نيست تا هنگامى كه به دست فرد يا گروهى به عنوان مطلق قرار گرفت به صورت سلاحى براى تامين مقاصد نا مشروع آنها در آيد. خداوند متعال مطلق و نا محدود است، و صفات ثبوتيهاش از ادراك، علم، قدرت، عدالت و بىنيازى عاليترين صفات انسانهاى نمونه را كه بتواند خليفه خدا روى زمين باشند، فرا مىگيرد، يعنى راههاى فراوانى وجود دارد كه ما را به سوى خدا فرا مىخواند براى رسيدن به خدا بايد پيوسته در تلاش و كوشش بسر برد، و بىوقفه از حالت نسبى به سوى كمال مطلق گام برداشت تا خدا گونه شد.«اى انسان تو پيوسته با تلاش و كوشش به سوى پروردگارت گام برمىدارى تا باو برسى (5)»مقصود از اين گام نهادن در راه خدا، نزديك شدن بصفات مطلق است، رسيدن به صفات عاليه خداوند مانند علم و ادراك، قدرت و عدالت و ديگر صفات او، اينها بايد هدف حركت انسان باشد.بدين ترتيب سير به سوى مطلق همهاش سير به سوى علم است، سير به سوى قدرت است، سير به سوى عدالت است، و سير به سوى بىنيازى است، يعنى سراسر زندگى انسان را مبارزه بايد بگيرد. مبارزه عليه نادانى، ناتوانى ستمگرى و نياز و فقر.اين است هدفهاى پرستش كه راه ما را به سوى صفات عاليه انسانى هموار مىسازد. بنابر اين عبادت تنها اعمال احترام آميز و تقديس آورى نسبت به خدا نيست، بلكه كوشش مستمرى است به خاطر انسان و كرامت انسان و ساختن نمونه عالى انسانيت.«هر كس در اين راه بكوشد براى خود كوشيده و خداوند از جهانيان بىنياز است (6)»«و هر كس هدايتيافت بنفع خود راه يافته و هر كه گمراه شد گمراهى براى خود ببار آورده است (7)»ولى درست مطلقهاى دروغين و خدايان موهوم در جهت عكس اين جريان قرار گرفتهاند. اينان نمىتوانند راه را بر انسان با مشخصات روشنش بنمايانند، زيرا خود محدوديت دارند و تنها ذهن ناتوان انسانست كه به آنها لباس خدائى پوشانده و نياز انسان محتاج يا بىدادگرى و ظلم ستمگر، آنان را بر اين كرسى خدائى نشانده است. بنابر اين، اين گونه خدايان ساخته نادانىها، ناتوانىها، ستمگرىهاى انسانند و انسانى كه با اينها مبارزه مستمر داشته باشد نميتواند اينان را مايه خير و بركت بداند.ثانيا ارتباط با خداى بزرگ به عنوان مطلق، مسير انسان را به سر حد كمال مىرساند، يعنى در همان حال كه خدايان دروغين را طرد مىكند، انسان را از غلو و زياده روى باز مىدارد و موضع او را در يك مبارزه پىگير و بىامان در برابر تمام مظاهر بت پرستى و خدايان ساختگى معين مىكند تا بدين وسيله انسان از سراب خدايان دروغين كه مانعى سر راه او به سوى كمال مطلق است، آزاد گردد و ديگر از فريبندگى آنها كه هدفش را گم كرده راهش را كج مىكنند نجات يابد.و الذين كفروا اعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظمان ماء حتى اذا جاءه لم يجده شيئا و وجد الله عنده (8).در آيه ديگر آمده است: «آنچه شما جز خدا مىپرستيد نامهائى بيش نيستند كه شما و پدرانتان نام گذارى كردهايد، و هيچ گونه دليلى بر وجود آنها خداوند فرو نفرستاده است (9)»و باز در آيه ديگر مىخوانيم:«آيا خدايان پراكنده بهترند يا «الله» -خداى يگانه پر قهر و غلبه (10)»يا در جاى ديگر:«اينست پروردگار شما صاحب ملك و دولت و آن كسانى را كه جز او بخدائى ميخوانيد مالك پوست هسته خرمائى نيستند (11)»ما وقتى شعار توحيدى «لا اله الا الله» را بررسى كنيم مىبينيم در اين شعار، مسير انسانيت به سوى بىنهايت تعيين شده و هر گونه خدايان ساختگى مردود شناخته شده است. اين حركت در متن زندگى در طول تاريخ تاكيد روى اين حقيقت است كه بين مردوديتخدايان ساختگى، و رابطه شديد به خداى قادر متعال يك نوع بستگى شديد وجود دارد، و به همان اندازه كه انسان از خداى واقعى دور مىشود در گمراهى خدايان پراكنده مىافتد.بنابر اين در كلمه «لا اله الا الله» رد و قبول بهم پيوسته تلقى شده و در حقيقت هر دو چيز به يك حقيقت اشاره مىكند و آن، حقيقت تلاش و پويش در راه كمال انسانيت است. و انسانيت در طول تاريخ دور و درازش، از اين پويش بىنياز نيست. اين تنها حقيقتى است كه شايسته حفظ راه انسان از تباهى و سرگردانى است. اين پويش مىتواند انسان را از دست همه نيروهاى تصنعى آزاد كند و نگذارد مطلقهاى دروغين راه را بر انسان كمال طلب، ببندند.