برداشتهايى از قرآن - همراه با تحول اجتهاد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همراه با تحول اجتهاد - نسخه متنی

سیدمحمد باقر صدر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برداشتهايى از قرآن

قبلا «من از مجله‏ «الاصواء»معذرت مى‏خواهم كه نتوانستم در خواستش را دقيقا انجام دهم (1). در عوض از خوانندگان عزيز مجله مى‏خواهم به جاى درسهائى از قرآن، برداشتهاى مرا از قرآن كه تقديمشان مى‏كنم بپذيرند. اين برداشتها ارتباط كلى با زندگى روز مره و اوضاع و احوال جارى ما دارد و مى‏تواند ما را در تحمل بار مسئوليتى كه بر عهده داريم، هم در مقام اشاعه دعوت اسلامى و هم در پذيرش اين دعوت، رهنمون باشد.

مجله‏ «الاضواء»از من خواسته بود بحثى پيرامون قرآن يا تحقيقى درباره يكى از جنبه‏هاى مختلف و بسيار فراوان قرآن كه نشان دهنده خاصيت كتاب آسمانى است، به نگارش در آورم.

وقتى من اين تقاضا را دريافت كردم به قدرى گرفتارى داشتم و كارهاى فراوان اطرافم آكنده بود و در آنها مستغرق بودم، بر خلاف تمايلم نتوانستم آنرا اجابت كنم، اما وقتى براى پوزش پيش خود مى‏انديشيدم به فكر افتادم اگر بررسى و تحقيق روى قرآن نياز به وقت و بحث فراوان داشته باشد، و بايد مدتى را به آن اختصاص داده، كوشش قابل ملاحظه‏اى مبذول داشت تا در ژرفناى مفاهيم عاليه قرآن بتوان سير نمود، ولى برداشت اجتماعى از قرآن براى آنچه در زندگى مى‏گذرد، كار آسانى است و تلاش و كوشش فراوان، لازم ندارد. و براى استفاده از قرآن در زندگى ضرورى نيست تا در اعماق مفاهيم قرآن فرو رفته و تحقيقات و مطالعات علمى دقيق بكار بريم. تا اين اندازه‏اى برداشتهاى كلى در همه آيات قرآن پراكنده است و مى‏تواند در رهبرى انسان به سوى حق و عدالت و نيكى، پرتو درخشانى بيفكند، و پرده‏هاى ابهام را از رموز و اسرار روان آدمى برداشته، نقطه ضعف‏ها و نقطه‏هاى قوت روان انسان را نشان دهد، و فعل و انفعالات خير و شرى كه در ژرفناى روح او صورت مى‏گيرد و راه‏هاى رشد خير و راه‏هاى ريشه‏كنى شر را در وجود او بشكافد. بنابر اين چرا نبايد از اين گونه برداشت‏هاى قرآنى استفاده كرد.

وقتى در اين انديشه فرو رفته بودم، اين آيه را از سوره توبه با خود تلقين و تكرار كردم:

يعتذرون اليكم اذا رجعتم اليهم قل لا تعتذروا لن نؤمن لكم قد نبانا الله من اخباركم و سيرى الله عملكم و رسوله ثم تردون الى عالم الغيب و الشهادة فينبئكم بما كنتم تعملون (2) «به هنگام بازگشتتان به مدينه(از نبرد تبوك)نزد شما آمده از شما پوزش مى‏طلبند. بگو عذر تراشى نكنيد، هيچگاه ما(عذر)شما را باور نخواهيم كرد. خداوند از اخبار شما چيزهائى به ما گفته و به همين زودى خدا و پيامبرش كار شما را خواهند ديد آنگاه به جهان غيب و شهود باز گشته، بكارهايتان آگاهتان مى‏كند».

با خواندن اين آيه گامهايم لرزيد، ديگر نتوانستم از آن عبور كنم، همانجا توقف نموده قرائتم را قطع كردم تا برداشت مورد نظرم را از اين آيه قرآن بنمايم. در اين آيه پرگداز قرآن، هر گونه عذر تراشى را رد كرده به پيامبرش اجازه نمى‏دهد به عنوان زبان گوياى دعوت اسلامى، پوزش كسانى را كه از جنگ تخلف كرده‏اند بپذيرد. اينها در هنگام اعلام بسيج عمومى و احساس خطر، سر از اطاعت پيامبر باز زده و شرف ملازمت ركاب پيامبر را به دنياى پست فروخته‏اند. بديهى است در چنين شرائطى هيچ گونه عذرى با هيچ بيانى پذيرفته نخواهد شد.

مدت‏ها در انديشه اين آيه با خود سرگرم بودم، و عمق روح پرور مفاهيم بلند پايه‏اش را استنشاق مى‏كردم، و با همه وجودم و همه مشاعر و احساساتم، خود را در اختيار آن قرار دادم. و عكس العمل هولناك آن را در برابر تظاهرات دروغين منافقان، و سست عنصرها، و در مقابل عقب گرد اصلاح طلبان، در كار دعوت اسلامى، دريافتم.

با خود گفتم دريافت و برداشت من از قرآن اينست كه برويد كار كنيد كه هيچ عذرى پذيرفته نيست. چگونه هيچ عذرى پذيرفته نيست؟ مگر عذرهاى اين متخلفان چه بوده است؟ از خود قرآن مستقيما مى‏توان فهميد:

عذرهائى كه انسانهاى ضعيف النفس مختلف از كاروان نور تراشيده‏اند، چه بوده است؟ و هنگامى كه با اين گونه عذرهاى بدتر از گناه مواجه مى‏شويم چگونه بايد رفتار كنيم

با بررسى اين عذرهائى كه قرآن پرده از روى آنها برداشته و بنيادش را نشان داده است، احساس مى‏كنيم بهانه‏هاى آن روز، درست همين بهانه‏هاى رائج امروز است. اين عذر تراشى‏ها در حقيقت و محتواى روانى‏اش هيچگونه تفاوتى با هم ندارند، در عمق همه اين بهانه‏ها، يكنوع خودخواهى و خود پسندى نهفته است، و دعوت به حركت انقلابى امروز ما عينا»همان مشكلات و سختى‏هاى زمان پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم را دارد. و اينان درست همان گرفتارهاى را دارند. مثلا اگر در نبردى پيروزى به دست آيد، اين سست اراده‏ها گويند ما با شما بوديم، همانگونه كه قرآن از آنها ياد كرده:

و لئن جاء نصر من ربك ليقولن انا كنا معكم اوليس الله باعلم بما في صدور العالمين (3).

و هر گاه خسارتى و زيانى فرا رسد اين سست عنصران گويند: خدا چه لطفى بر ما داشت كه با شما نبوديم چنانكه خداوند فرمايد:

فان اصابتكم مصيبة قال قد انعم الله على اذلم اكن معهم شهيدا (4) اين بهانه‏گيران، طولانى بودن راه را عذر آورده به پيغمبر صلّى الله عليه وآله وسلّم مى‏گفتند: لو كان عرضا «قريبا» ايكاش يك استفاده مادى هم داشت و سفرا «قاصدا»يا يك مسافرت نزديكى بود"تا دنبالت بيايند، و لكن بعدت عليهم الشقه و سيحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معكم يهلكون انفسهم و الله يعلم انهم لكاذبون (5).

«اينان تحمل رنج و شكنجه را نمى‏خواهند، و به خدا سوگند ياد مى‏كنند اگر بتوانيم با شما بيرون مى‏آئيم. اينان خود را بدست‏خود به هلاكت مى‏سپارند، و خدا مى‏داند اينان دروغگويانند».

امروزه سست ايمان‏هاى بى‏اراده، عينا همين بهانه‏ها را بر زبان‏ها تكرار مى‏كنند. و اين معانى را در قالب مسائل زندگى امروزه مى‏ريزند.

براى نمونه مى‏گويند: راه دعوت اسلام پر خار و خس است، راهى بسيار دراز است به اندازه‏اى كه با اين تلاش‏هاى ناچيز، نمى‏توان به جائى رسيد و از مشكلات عبور كرد. هيچگونه تضمينى براى تسلط بر مشكلات و عواقب خطرناك آنها در همه طول راه وجود ندارد. راه به اندازه‏اى طولانى است كه رهنوردان در آغاز راه نمى‏توانند نتايج پايان راه را ببينند. هيچكس قادر نيست چشم انداز خود را به آخر كار برساند. با اين حال چگونه مى‏توان راهى را پيمود كه تا پايان تاريكى است، و خارهاى فراوانى بر سر آن قرار دارد، و كشش آن از توان ديد ما بيرون است

بلى دعوت اسلامى، راهى دراز و پر رنج و زحمت دارد، در اين راه بى‏بندبارى، ملت را به سقوط مى‏كشاند، نا آگاهى و عدم شناخت از بركات اسلام راستين، مانع سرسختى بشمار مى‏رود. متاسفانه اين ناآگاهى امروزه بر افكار و عقول كسانى كه عادت به انحراف از متن زندگى گرفته‏اند حاكم شده است.

استعمار جنايتكار و فريبنده، كه پيوسته مى‏كوشد در مقابل ملت‏ها بايستد، و مراقب حركات رهائى بخش آنها باشد، و با شدت عمل به آنها پاسخ گويد، مانع ديگرى بر سر راه است.

تمدن غربى، با حمايت‏ها و تبليغات چشمگيرى كه از آن به عمل مى‏آيد، نيز يك مانع ديگر راه است. با وجود اين موانع، دعوت كننده به راه اسلام، چگونه مى‏تواند اينها همه را از سر راه خود ذوب كند و بر آنها چيره آيد.

راه دراز است، و مقصد پر زحمت و دور، اگر به جاى اين راه معنوى، مسافرتى معمولى و عادى بود، و اگر استفاده مادى مى‏داشت، آن وقت راه كوتاه مى‏گرديد. هدف سفر كه منفعت محدودى داشته باشد، چشم مى‏تواند آن را ببيند، در آن صورت زمينه براى فعاليت هست.

راه دراز است. اين چيزى نيست كه قابل ترديد باشد، ولى در مقابل چه مقصدى؟ وقتى مقصد دعوت به خدا و راه خدا باشد، دورى و درازى راه، چيزى نيست، مگر مسلمان مى‏خواهد در پايان اين راه به برگ و نواى مادى برسد؟ مسلمان نمى‏خواهد به اين زودى براى مبارزه‏اش جائزه‏اى دريافت كند، يا كسب افتخار مادى نمايد، و پيروزى‏اش را در اين چيزها بداند. آنگاه از پيمودن راه دورى كه به آخرش نمى‏رسد، و نمى‏تواند جز گام‏هائى چند در آن راه قدم بردارد سرباز زند و راهش را بگرداند.

مسلمان هدف نهائى و حقيقى كارهايش، رسيدن به پاداش الهى است.

و رضوان من الله اكبر (6) من هدفى براى جهاد كه بتواند تضمينى براى مجاهدان بيافريند، و فوز و رستگارى آنها را تامين كند، بالاتر از اين پاداش الهى سراغ ندارم. اگر مجاهد بخواهد به پاداش الهى برسد ديگر براى او درازى و كوتاهى راه، عبور از موانع و عدم عبور از آن در اين راه، مشكلى ايجاد نمى‏كند.

از ديد آسمانى، مسئله، چيزى جز اطاعت پروردگار نيست تا بنده بتواند حسن نيتش را نسبت به خداى خود در كارش نشان دهد، و خداوند او را به پاداش عملش نوازش كند خواه اين طاعت و حسن نيت در آخرين گامهايش ظاهر شود. آخرين گام از راهى كه بايد بپيمايد، يا در هر گامى از گام‏هاى اين راه. درباره اين راه دراز است كه خدا گويد:

ذلك بانهم لا يصيبهم ظما و لا نصب و لا مخمصة في سبيل الله و لا يطئون موطئا يغيظ الكفار و لا ينالون من عدونيلا الا كتب لهم به عمل صالح ان الله لا يضيع اجر المحسنين و لا ينفقون نفقة صغيرة و لا كبيرة و لا يقطعون واديا الا كتب لهم ليجزيهم احسن ما كانوا يعملون. «از آن رو كه اينان را هيچ تشنگى، سختى و گرسنگى در راه خدا وارد نشود و در آنجا كه (7) كافران را خشم آيد(سرزمين‏هاى كفر)گام مى‏نهند و ضربه‏اى به كافران نزنند مگر براى آنها كار شايسته به حساب آورده شود كه خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نسازد، و هيچ هزينه كوچك يا بزرگى، نپردازند و از هيچ سرزمينى عبور نكنند مگر به حساب آنها منظور گردد تا بهتر از كارى كه انجام داده‏اند خداوند آنها را پاداش دهد»

شك نيست‏سر راه پر از خار و خس است. هيچكس نمى‏گويد راه هموار است. اين راه، راه باز سازى است و راه بازگشت امت به قرآن، راه بازگشت به مركزى كه از آن منحرف گشته است مى‏باشد؟ راه راه انسانسازى بطور كامل و قرار دادن انسان را در قالب ايمانى است. در اين راه خارها دستهائى را كه مى‏خواهد آنها را از سر راه بر كند خون مى‏اندازد، ولى سرانجام خار ضعيف در برابر اراده آهنين و عزم استوار انسانها، تسليم مى‏گردد.

مشكلاتى كه در برابر دعوت اسلامى، امروز قرار دارد، در مقابل هر دعوت انقلابى ديگر در تاريخ انقلابات جهان وجود داشته است. ديگران اگر بر اين مشكلات پيروز نمى‏گرديدند تاريخ ورق نمى‏خورد و هميشه جهان بيكسان باقى ميماند. در آغاز دعوت اسلامى همين مشكلات موجود بود.

آيا در لحظه‏اى كه پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم در غار ثور خود را از دشمنان پنهان كرده و ديده بآن‏ها و كارآگاهان دشمن در سراسر بيابان حجاز در كاوش براى يافتن او بودند تا اگر او را يافتند سر به نيست كنند، چه كسى مى‏توانست پيش گوئى كند و بگويد كه اين شخص تنهاى فرارى، در راهى كه پيش گرفته است به زودى از پايتخت‏هاى قيصرها و كسراها سر در مى‏آورد و با همه جهان متمدن آن روز پيكار خواهد كرد و بزرگترين انقلابهاى تاريخ را به وجود خواهد آورد.

آن سست عنصرها پيغمبر صلّى الله عليه وآله وسلّم را ديوانه مى‏پنداشتند.

نه، او ديوانه نيست.

آرى بخدا سوگند او ديوانه نيست، تنها ياد خداى جهان آفرين است كه او را به اين حركت واداشته و شما به زودى خبر او را خواهيد دانست (8).

/ 40