اخلاق در ساخت عقيدتى حكومت و آزاد كردن انسان از چسبيدگى به دنيا
برپا داشتن دادگرى و درستى و هموار كردن سختىها بر خويش - براى يك سازندگى شايسته - ينازمند انگيزههائى است كه از آگاهى اسنان به مسئوليتخويش و از احساس وضيفه سرچشمه مىگيرد و اين انگيزهها پيوسته با پرتگاهى روبرو است كه از پديد آمدن يا پرورش يافتن آن جلوگيرى مىنمايد و اين پرتگاه همان چسبندگى به دنيا و پيرايههاى آن است و دلبستگى به زندگى بر روى اين زمين - به هر صورتى باشد - زيرا اين چسبندگى و دلبستگى در بسيارى از اوقات انسان را از حركت باز مىدارد و از سهيمشدن او در امر سازندگى شايسته ممانعت مىكند چون مشاركت در هرگونه سازندگى بزرگ همراه است به بسيارى كوششها گذشتها فداكارىهاى گوناگون آزاديدن در راه انجام وظيفه و هموار كردن شجاعانه محروميتها برخويش به خاطر خوشبختى و آسايش جامعه انسانى...و كسى كه به پيرايههاى جهان چسبيده و به شاخههاى زندگى زمينى وابسته است نمىتواند از اين نعمتها كم بها دست بكشد و از مقاصد ناچيز روزانهاش روى برتابد و به سوى مقصد بزرگ كه سازندگى است رو بياورد پس براى اين كه استعدادهاى هر فردى براى سازندگى بزرگ بسيجشود بايستى ساخت عقيدتىاى همراه با اخلاقى ويژه در كار باشد تا به هر فرد پرورشى دهد كه خود را نه بنده دنيا و مملوك نعمتهاى آن بلكه آقاى دنيا و مالك آن نعمتها ببيند و چشمان خود را به سوى زندگىاى فراختر و غنىتر از زندگى زمينى بدوزد. و مطمئن باشد كه فدا كردن هر چيزى بر روى زمين آماده سازى است براى زيدگى ديگرى كه خدا براى بندگان پرهيزگارش قرار داده است.اين ساخت عقيدتى كه حكومت اسلامى داراى آن است در تعليمات قرآن گرامى و اسلام - كه نشانههاى كلى اخلاق را مشخص كرده - بيان گرديده:اى كسانى كه ايمان آوردهايد! دارائىها و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نسازد. و بدانيد كه دارائىها و فرزندان شما فتنه و ابتلائى بيش نيست.و پيامبر بزرگ صلّى الله عليه وآله وسلّم گفت: هر كس شب را به روز برساند و بالاترين تصميم و غصه او به دنيا باشد هيچ پيوندى با خدا ندارد.و هم گفت: دوست داشتن دنيا آغاز و سر هر گناهى است.پس وابستگى به جهان و چسبيدگى به آن بنياد هرگونه كجروى است. و سرگرم شدن به تصميمها و غصههاى آن رها كردن نقش جانشينى رهنمايانه خدا بر روى زمين شمرده مىشود. و شناورشدن در نعمتها و بازنگرى آن يعنى فراموش كردن ياد خدا و به بازى گرفتن همه ارزشهائى كه خداى بزرگ يگانه نمايان مىسازد تا حركت ما را جهت بدهد و هدف را مرزبندى نمايد و انسان را با آسمان پيوند بزند.اسلام براى اين كه وابستگى سرسخت به دنيا و غصههاى مربوط به آن را از فرد مسلمان بگيرد براى دنيا به همان اندازه طبيعىاش ارزش قائل شده است. اگر دنيا را همچون هدفى تلقى نائيم كه با آخرت - يعنى با فعاليتسازندگى بزرگى كه آخرت مردم را به سوى آن مىخواند و تشويق مىكند. - ناسازگار باشد. در آن حال از شكل يك پرورشگاه درآمده و سرزمينى براى بازيگرى و تبهكارى مىشود. جز اين نيست كه زندگى دنيا بازگيرى است و سرگرمى و زيور و پيرايه و خودستائى با يكديگر و حرص در افزودن دارائىها و فرزندان و جلوهگر شده است براى مردمان دوستىخواستنىها - از زبان و فرزندان و هميانهاى زر و سيم و اسبهاى با نشان نيكو و چارپايان و كشتزارها - اين است كالاى زندگى جهان و بازگشتگان نيكو نزد خداوند است.ولى اگر دنيا را راهى براى رسيدن به آخرت تلقى كنيم يعنى آن را افزارى بدانيم كه انسان در سايه نيكوئىهايش هستى راستين خود و وابستگىاش به خداوند و كوشش پيوستهاش را براى نزدك شدن به مطلق و لايتنهاهى - در راه فعاليتهاى سازنده و آفرينشگر و نوآور - پرورش دهد آرى اگر از اين ديدگاه بزرگ بنگريم دنيا از صورت صحنه حرص زدن براى جمع ثروت و زيادهروى در آن تبديل مىشود به ميدانى براى سازندگى شايسته و آفرينشگرى پيوسته:با هر چيزى كه خداوند به تو داده است بكوش - تا براى خانه آخرت - توشهاى فراهم آرى و بهرهات را از دنيا نيز فراموش مكن و چنان كه خواوند به تو نيكوئى نموده نيكوئى، كن و در زمين در پى تبهكارى مباش كه خدا تبهكاران را دوست نمىدارد.و در حديث آمده است: دنيايت را به آخرت خويش بفورش تا هر دو را به چنگ آرى و در هر دو جا سود برى و آخرت خود را به دنيا مفورش كه هر دو را زيان خواهى كرد.اسلام نظر خود درباره مقدمه و وسيله بودن دنيا را به صورت يك تصور ذهنى خشك و خالى رها نكرده بلكه آن را با رفتارى كه تحققش بخشد پيوند زده و خواسته است كه در سطح واقعيتهاى عينى پياده شود و با نعمتهاى جهان بر بنياد آن رفتار گردد.اسلام تعبير عملى براى اين نظريه را آماده ساخته و پيامبر مىگويد:افزون طلبىها شما را سرگرم كرد، فرزند آدم مىگويد: دارائى من درائى من مگر تو از دارائى خود به جز آن چه را صدقه مىدهى و باقىاش مىگذارى يا آن را مىخورى و از بين مىبرى يا مىپوشى و كهنه مىنمائى بهره ديگرى هم دارىپس هر انسانى كه به نظريه اسلام درباره دنيا ايمان دارد و آن را در رفتار خود مجسم مىنمايد حق دارد از نعمتهاى جهان برگيرد و به اندازه نياز خود از آن چه پاكيزه و شايسته است برخوردار گردد زيرا بنياد جهان براى پاسخگويى به نيازمندىها نهاده شده - نه براى افزون طلبى و تل انبار كردن زر و سيم - و تا هنگامى كه هدف انسان بر او مشتبه نگردد توانائى او به گونهاى مستمر او را بر آن مىدارد كه - در راه خود به سوى پروردگارش و براى رسيدن به هدفش - تلاش و كوشش خود را دنبال كند.پس طبيعى است كه انسان نياز خود را از جهان بگيرد. و باقيمانده را براى هدف بزرگ خود قرار بدهد زيرا اگر بينش از نياز خود چيزى را نگاهداشت جهان كه بايد براى او وسيله باشد به شكل هدف او دگرگون مىشود و بدين گونه نقش شايستهاى را كه خود بايد بر روى زمين ايفا كند از دست مىدهد. و اين امر - در راه درازى كه در پيش دارد - نتايجى به بار مىآورد كه موجب كجروىهائى از هدفهاى راه هدايت مىگردد و رنگهاى گوناگون ستم و كجروى و بهرهكشى روى مىنمايد و از همين روى است كه پيامبر فرمود:هر كس بيش از اندازهاى كه براى او كافى است از نعمتهاى جهان برگيرد نادانسته مرگ خود را برگرفته است.با اين ساختشايستهاى كه يك شهروند در حكومت اسلامى دارد انسان مىتواند از بند پديدههاى زمين - كه او را به حرص وا مىدارد. - آزاد شود و از سر مقاصد و تصميمات ناچيزى كه او را از خدا جدا مىنمايد برخيزد و به خاطر مقاصد و تصميمات سترگ زندگى كند و از اين روى با بزرگترين مسئوليتهاى سازندگى با سينهاى گشاده و دلى استوار و جانى نيرومند روبرو مىشود و يك معادله حسابى سودآور برقرار مىبيند كه در هيچ تحالتى ازاحوال هيچ جائى براى زيان در آن نيستاى كسانى كه ايمان آوردهايد! آيا شما را به تجارتى راهنمائى بكنم كه شما را از كيفر آخرت برهاند؟ به خدا و به پيامبرش ايمان بياوريد و - با گذشتن از دارائىها و جانهاى خود - در راه خدا جهاد كنيد كه اگر بدانيد اين براى شما بهتر است.