پايه‏هاى فكرى و اساسى جمهورى اسلامى - همراه با تحول اجتهاد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همراه با تحول اجتهاد - نسخه متنی

سیدمحمد باقر صدر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پايه‏هاى فكرى و اساسى جمهورى اسلامى

با در نظر گرفتن خصوصيات معنوى ملت ايران:

بينشى كه از اسلام به عنوان برنامه اساسى زندگى دارند.

ايمان‏شان به مرجعيت مبارز و زعامت آگاه و مجاهدى كه اين مردم را در سختترين دوران مبارزه به غلبه بر طاغوت و پيروزى رهنمون شد.

و با توجه به كرامت انسان ايرانى و سهم بزرگ وى در آزادى و برابرى و سازندگى اجتماع نوين اسلامى، امور زير را كه پايه‏هاى فكرى و اساسى جمهورى اسلامى است ارائه مى‏دهيم:

1- حاكميت مطلق از آن خداوند است، تحكيم اين حقيقت بزرگ، عظيمترين انقلابى است كه به وسيله انبياء الهى آغاز شد و به خاطر آزاد كردن انسان از بردگى انسان خود را در ميدان اين مبارزه افكندند، مقصود از حاكميت مطلق خداوند اينست كه: انسان آزاد است و هيچ كس و هيچ طبقه و هيچ گروه بروى سرورى ندارد و سيادت و آقائى ويژه خداوند است، اين اصل هر گونه زورگوئى و بهره كشى و سلطه انسان را بر انسان نابود مى‏سازد.

پادشاهان سركشان روزگار نيز دوران درازى از اين حق الهى دم مى‏زدند، لكن اين با آنچه انبيا مردم را با شعار: لا اله الا الله به آن دعوت كردند، اساسا متفاوت است. اين ستمگران، اسما حكومت را به خدا نسبت مى‏دادند تا خود از آن بهره بگيرند، و به نام خدا هر كه را خود مى‏خواستند بر سر مردم مسلط مى‏كردند، ولى پيامبران و كاروانى كه به رهبرى آنها در راه آزاد كردن انسان‏ها حركت كرده است، به حاكميت مطلق الهى ايمان داشتند و خود را از هر گونه تفوق طلبى و برترى جوئى كه چه بسا در قالب انسان دوستى عرضه ميشد دور نگهداشته و حاكميت‏ «الله‏» را به صورت واقعى در آئين خود مجسم كرده‏اند و هيچ فرد و گروه يا خاندانى نمى‏تواند از آن براى سلطه جوئى سوء استفاده كند و تا زمانى كه‏ «الله‏» اساس حاكميت‏ها و نظام اسلامى جلوه‏گاه آن حكومت باشد، خود بخود همه فرمانروائى‏ها و حاكميت‏هاى ظالمانه، به وسيله اين آئين از ميان مى‏رود.

2- اساس قانونگذارى در جمهورى اسلامى احكام اسلام است و همه برنامه‏ها در پرتو شريعت اسلامى وضع مى‏شود بدين روش:

الف: احكامى كه ثابت بودن آن در فقه اسلامى روشن شده است، به اندازه ارتباطش با زندگى اجتماعى، جزء ثابت و استوار قانون اساسى شمرده مى‏شود.

ب: در احكامى كه مجتهدان بر اساس اجتهاد مشروع چند راى مختلف دارند، «قوه مقننه‏» در برگزيدن يكى از آنها بر اساس مصلحت جامعه آزاد است.

ج: براى امورى كه مشمول حكم قاطع وجوب و حرمت نباشد، «قوه مقننه‏» كه نماينده ملت است، آنچه را مصلحت مردم مى‏داند، به صورتى كه معارض با اساس قوانين اسلام نباشد، قانون وضع مى‏كند.

قلمرو اين قانونگذارى، شامل همه مواردى كه شرع آنها را به صلاحديد خود مردم واگذاشته و به مكلف آزادى عمل-در حد عدم معارضه با ساير احكام اسلامى-داده است، مى‏شود. و اين بخش را-بخش آزاد قانون گذارى-مى‏ناميم. 3- «قوه مقننه‏» و «قوه مجريه‏» مستند به مردم است، و در حقيقت امت است كه در چهار چوب قانون اساسى اسلام عهده‏دار اين دو امر مهم مى‏باشد. و اين حق خلافتى است كه خداوند به بشر عنايت فرموده و امت با داشتن چنين خلافتى رشيدانه، احساس مسئوليت مى‏كند، زيرا با سمت‏ «جانشينى خدا»در زمين تصرف مى‏كند با اين وصف حتى امت نيز اساس حاكميت و سلطه نيست، و تنها در برابر خداوند مسئول حمل امانت او مى‏باشد.

انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا. (2)

ما امانت را بر آسمان‏ها و زمين و كوهها عرضه كرديم و همه از حمل آن سر باز زدند و ترسيدند، و انسان حمل آن را به عهده گرفت، هر آينه او ستمگر و نادانست‏» .

مردم چگونه عهده‏دار اين دو امر مى‏شوند

چگونگى اقدام مردم در پديد آوردن‏ «قوه مقننه‏» و «مجريه‏» به صورت زير است:

اول: بر مردم است كه رئيس حكومت را(خواه به نام نخست وزير و خواه به نام رياست جمهورى، هر يك كه عهده‏دار اداره مملكت‏شود)پس از آنكه از طرف مرجع كانديدا شد، انتخاب كنند[نحوه نامزد شدن رئيس از ناحيه مرجع در شماره چهارم بيان مى‏شود]و رئيس انتخاب شده، خود اعضاء حكومت‏خود را معين مى‏نمايد.

دوم: مردم با انتخاب آزاد و مستقيم، مجلسى را از اهل حل و عقد(مجلس موسسان)بوجود مى‏آورند وظايف مجلس موسسان بدين شرح است:

الف: رسمى كردن اعضائى كه رئيس مملكت براى اجراى قوانين برگزيده است.

ب: برگزيدن يكى از آراء اجتهادى طبق مصالح مردم.

ج: پر كردن بخش آزاد قانونگذارى، با جعل قوانين مناسب.

د: نظارت بر هيئت دولت در اجراى قوانين، با داشتن حق مواخذه و استيضاح.

4- مرجعيت صالح و شايسته نماينده شرعى اسلام است، و مرجع از ناحيه شرعى نائب عام امام عليه السلام ميباشد و در حكومت اسلامى بر امور زير ولايت دارد:

1- پايه اساسى، حكومت اوست و دولت بواسطه ولايت او ارزش پيدا مى‏كند، و فرماندهى ارتش به وى اختصاص دارد.

2- تعيين كانديدا و يا امضاى كانديداى انتخاب شده براى رياست قوه مجريه از شئون مرجعيت است و تعيين و امضاى او از كسى كه در انتخابات كاملا پيروز شده، به معنى اعطاى ولايت و وكالت‏شرعى مى‏باشد، و اين تعيين و امضاء به رئيس قداست و شرعيت مى‏دهد.

3- تشخيص اينكه قانون اساسى وضع شده برابر با شريعت اسلامى است‏يا نه؟ در صلاحيت مرجع مى‏باشد.

4- قطعى كردن قوانين اجتماعى(كه در بخش آزاد قانونگذارى وضع شده)در اختيار مرجع است.

5- اگر در موارد گذشته اختلافاتى پديد آيد، مرجع دادگاهى براى بررسى اقامه مينمايد.

6- مرجع براى رسيدگى به شكايات و مرافعات و حفظ حقوق ستمديگان در همه نقاط كشور محاكم صالحه برپا مى‏كند. و همچنين مرجع مجلسى را مركب از صد نفر روحانى آگاه و روشن گرد مى-آورد. افراد اين مجمع از علماى بزرگ حوزه‏ها و شهرستان‏ها و گويندگان و نويسندگان و متفكرين اسلامى برگزيده مى‏شوند و حد قال بايد ده مجتهد در بين آنها باشد و مرجعيت در اين مجلس امور زعامت‏خود را در دست مى‏گيرد و اين مجلس را «شوراى مرجعيت‏» نام مى‏گذاريم.

/ 40