فقه و اصول - همراه با تحول اجتهاد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همراه با تحول اجتهاد - نسخه متنی

سیدمحمد باقر صدر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فقه و اصول

پس از آن كه انسان، به خداوند و اسلام و شريعت ايمان آورد و دانست كه او - از آن جا كه بنده خداوند بزرگ است - در مورد دستورهاى خداى بزرگ، مورد بازخواست قرار مى‏گيرد خود را ناگزير مى‏بيند كه رفتارش را - در صحنه‏هاى گوناگون زندگى - بر قانون اسلام منطبق نمايد، و به فرمان خرد خويش، دعوت مى‏شود كه همه كارهاى خصوصى، و نيز روابطش با افراد ديگر را، بر بنياد آن قرار دهد. يعنى موضع عملى‏اى بگيرد كه پيروى او از شناخت وى درباره خود، آن را بر وى واجب مى‏گرداند، شناختى كه بر حسب آن، وى بنده‏اى است در برابر خداى قانونگذار پاك، كه قانون و شريعت را بر پيامبر خويش فرو فرستاد.

بنا بر اين بر انسان لازم است در هر امرى از امور زندگى، موضع عملى خود را، كه اين پيروى بر وى واجب مى‏گرداند، مشخص و مرزبندى نمايد كه آيا كارى را انجام بدهد يا نه؟ آيا با اين روش و آن يكى مى‏تواند به عمل پردازد يا نه؟ اگر احكام و دستورها و نهى‏هائى كه از ناحيه شرع رسيده، در مورد تمامى پيش‏آمدها و رويدادها و براى همگان به صورتى بسيار روشن و رسا و بديهى بود هر كسى موضع عملى خود را در برابر شريعت و قانون، در هر پيش آمدى به آسانى مى‏توانست تعيين كند، زيرا هر انسانى مى‏داند موضع عملى‏اى كه پيروى او از شريعت، آن را ايجاب مى‏نمايد، اين است كه:

هرگاه در برابر كارى واجب قرار گيرد، آن را به جاى آرد، و چون كارى ناروا بود از انجام آن سر باز زند، و در مورد كارهائى هم كه مباح است به اختيار خود باشد، اگر خواهد آن‏ها را انجام دهد و گرنه، نه

پس اگر كارهاى واجب و حرام و مباح و ديگر احكام شرعى، در سطح عموم به صورت بديهى، مشخص و شناخته شده بود، موضع عملى‏اى هم كه انسان به حكم پيروى از شريعت بايد اتخاذ نمايد، در هر پيش آمدى روشن بود. و تشخيص موضع عملى انسان در برابر شريعت، نيازى به بحث علمى و بررسى وسيع و پهناور نداشت.

ولى عواملى بسيار - از جمله دورى ما از زمان قانونگذارى در اسلام منجر به اين شده است كه در بسيارى از موارد، دستورهاى شريعت روشن نبوده و پيچيدگى داشته باشد، و در نتيجه اين امر اتخاذ موضع عملى‏اى كه انسان بايد در بسيارى از پيش‏آمدها و رويدادها در برابر شريعت داشته باشد و از آن پيروى نمايد، به دشوارى انجام شود. زيرا انسان، اگر نوع حكمى را كه شريعت در مورد پيش آمدى مقرر داشته نداند، كه آيا بايد كارى را انجام داد يا نبايد انجام داد يا در اختيار خود اوست، طبيعتا موضع عملى‏اى را هم كه بايد در برابر شريعت، و به مقتضاى پيروى خود از شريعت، نسبت به آن رويداد در پيش گرفت، نمى‏شناسد.

بر اين بنياد، بايد دانشى را پايه ريزى كرد تا در مورد هر رويدادى، با آوردن دليل، از چهره موضع عملى‏اى كه بايد در برابر شريعت در پيش گرفت، پرده، بر گيرد و موضع عملى‏اى كه پيروى انسان از شريعت، داشتن آن را بر وى واجب مى‏گرداند معين و مشخص نمايد.

دانش فقه نيز براى پرداختن به همين امر پديد آمده، و مشتمل است بر تعيين و مرزبندى موضع عملى‏اى كه در برابر شريعت بايد اتخاذ كرد، و اين مرزبندى و تعيين نيز به يارى استدلال‏ها صورت مى‏گيرد، و فقيه، در دانش فقه مى‏پردازد به آوردن دليل‏هائى براى تعيين موضع عملى‏اى كه در هر رويدادى از رويدادهاى زندگى و هر گوشه‏اى از گوشه‏هاى آن اتخاذ بايد كرد - و اين همان است كه در اصطلاح علمى به نام كوشش براى به دست آوردن دستور شرع مى‏خوانيم

پس به دست آوردن دستور شرع، در واقع به معناى آوردن دليل است براى تعيين و مرزبندى موضع عملى‏اى كه در برابر شريعت بايد در پيش گرفت، و اين مرزبندى را از راه دليل آوردن به انجام رساند و مقصود ما از موضع عملى در برابر شريعت، همان رفتارى است كه انسان به حكم پيروى خود از شريعت بايستى آن را در پيش گيرد تا حق شريعت را بگذارد و پيرو با اخلاص آن باشد.

بنابراين، دانش فقه، دانستن دلايلى است كه براى تعيين و مرزبندى موضع عملى ما در برابر شريعت در هر رويدادى آورده مى‏شود. و موضع عملى از شريعت - كه فقه براى مرزبندى و تعيين آن دليل مى‏آورد - عبارت است از «رفتارى كه پيروى ما از شريعت، آن را بر ما واجب مى‏گرداند، تا پيرو با اخلاص آن باشيم و حق آن را بجاى آريم‏» تعيين موضع عملى به وسيله دليل، همان است كه به «فعاليت براى استنباط دستور شرع‏» تعبير مى‏كنيم.

از اين رو مى‏توان گفت دانش فقه، عبارت است از: علم استنباط احكام شرعى، يا - به تعبير ديگر - دانش عمل استنباط. تعيين و مرزبندى موضع عملى، با دليلى كه پيچيدگى و ابهام را از آن دور نمايد، در دانش فقه با دو شيوه انجام گيرد:

1) شيوه غير مستقيم، و آن تعيين موضع عملى‏اى است كه پيروى انسان از شريعت، داشتن آن را به اين گونه بر وى واجب مى‏گرداند كه از راه اقامه دليل بر آن، و از راه اكتشاف نوع حكم شرعى‏اى كه شريعت در رويدادى مقرر داشته است، پيچيدگى و ابهام را از حكم شرعى مى‏زدايد و به دنبال آن، ابهام را از طبيعت موضع عملى‏اى كه در برابر شريعت بايد در پيش گرفت، دور مى‏سازد. اگر ما دليلى اقامه مى‏كنيم كه حكم شرعى در مورد موضوعى «وجوب‏» است، مى‏توانيم موضعى را كه به خاطر پيروى از شريعت بايد در برابر آن داشته باشيم، بشناسيم و بدانيم كه بايد كارى را «انجام دهيم‏» .

2) شيوه ديگر براى تعيين موضع عملى، شيوه مستقيم است كه در آن جا مى‏پردازيم به اقامه دليل براى تعيين موضع عملى، ولى نه از راه كشف حكم شرعى ثابت در يك رويداد - چنان كه در شيوه قبلى ديديم - بلكه دليل مى‏آوريم براى تعيين موضع عملى به صورت مستقيم. و آن در حالتى است كه نتوانيم نوع حكم شرعى ثابت براى رويدادى را به دست آريم، و براى آن دليلى اقامه نمائيم، و ندانيم نوع حكمى كه شريعت در آن مورد آورده چيست. آيا وجوب ست‏يا حرمت‏يا اباحه

در اين حالت، از شيوه نخستين نمى‏توانيم استفاده كنيم، زيرا براى نوع حكم شرعى دليل كافى نداريم بلكه بايد به دليل‏هائى متوسل شويم كه موضع عملى ما را به شكلى مستقيم تعيين نمايد و ما را متوجه نمايد كه در اين حالت چگونه عكس العمل و رفتارى داشته باشيم و در برابر حكم شرعى مجهولى كه نتوانستيم آن را معلوم كنيم چه موضع عملى اتخاذ كنيم؟ و رفتارى كه پيروى ما از شريعت، بر ما لازم مى‏گرداند، كه در برابر آن در پيش بگيريم، چيست تا به راستى از شريعت پيروى كرده باشيم و پيروانى مخلص و غير مقصر باشيم.

در هر يك از اين دو شيوه، فقيه در دانش فقه مى‏پردازد به استنباط حكم شرعى، يعنى موضع عملى‏اى را كه به شكلى غير مستقيم يا مستقيم بايد در برابر شريعت در پيش گرفت، با دليل تعيين مى‏نمايد.

دامنه دانش فقه براى عمليات استنباط، به اندازه‏اى گسترده است كه همه رويدادها و پيش‏آمدهائى را كه در زندگى انسان پديد مى‏آيد، در بر مى‏گيرد، زيرا در هر پيشامدى بايد به فعاليت پرداخت تا حكم مربوط به آن به دست آيد، و فقيه براى اين كار، يكى از دو شيوه ياد شده را به كار مى‏بندد.

عمليات استنباط همان است كه دانش فقه مشتمل بر آن است و آن - عليرغم چندگانگى و گوناگونى آن - در يك سلسله عناصر يكسان و قواعد عمومى، كه با وجود چند گانگى و گوناگونى آن، در آن دخالت دارد، مشترك است، و از مجموع همان عناصر عمومى كه اساس آن - براى عمليات استنباط - مشترك است تشكيل مى‏شود.

اين عناصر مشترك در عمليات استنباط، نيازمند وضع دانشى خاص هستند تا به بررسى و تعيين و آماده سازى آن‏ها براى علم فقه بپردازد، و اين، همان علم اصول است.

/ 40