جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

محمود مهدوی دامغانی

جلد 3 -صفحه : 422/ 25
نمايش فراداده

من شاهد فقر و تنگدستى باشند و پس از آنكه آب صاف و گوارا مى‏نوشيده‏اند آب تيره و كدر بياشامند...» ابو العباس مبرد مى‏گويد: از جمله چيزهايى كه عباس بن ابو الفرج رياشى از قول محمد بن سلام جمحى براى من نقل كرد اين است كه چون حجاج، عمران بن حطان را از خود براند، او شروع به گردش ميان قبايل كرد و به هر قبيله كه مى‏رسيد براى خود نسبى را بيان مى‏كرد كه به نسب آنان نزديك باشد.

خودش در اين باره چنين مى‏گويد: «ميان قبيله بنى سعد بن زيد و عك و عامر عوبثان و لخم و ادد بن عمرو و بكر و بنى غدان فرود آمديم» سپس از آنجا بيرون آمد تا روح بن زنباع جذامى را ديد، روح از ميهمانان پذيرايى مى‏كرد و افسانه سراى عبد الملك بن مروان و در نظر او گرامى و محترم بود.

پسر عبد الملك درباره روح گفته است: به هر كس آنچه را كه به ابو زرعه داده شده بخشيده شود فقه مردم حجاز و زيركى اهل عراق و فرمانبردارى مردم شام به او ارزانى شده است.

عمران بن حطان به روح چنين اظهار داشت كه از قبيله ازد است. روح هر شعر نادر و حديث غريبى كه از عبد الملك مى‏شنيد چون از عمران مى‏پرسيد آن را مى‏شناخت و بر آن مى‏افزود. روح به عبد الملك گفت: من ميهمانى دارم كه از امير المؤمنين هيچ شعر و خبرى نمى‏شنوم مگر اينكه او آنرا مى‏شناسد و دنباله‏اش را مى‏افزايد. عبد الملك گفت: برخى از اخبارش را براى من نقل كن. او پاره‏يى از اشعار و جملات او را براى عبد الملك نقل كرد. عبد الملك گفت: اين لغت و لهجه عدنانى است و گمان من اين است كه او عمران بن حطان است. تا آنكه شبى درباره دو بيتى كه مطلع آن چنين است: «خوش باد ضربتى...» گفتگو كردند.