آب بياشامد و همينكه بوى آدمى احساس مىكرد مىگريخت. سرانجام تشنگى او را درمانده كرد كنار آبشخور آمد و چندان نوشيد كه سنگين شد آنان به تعقيب او پرداختند.
عبد الله بن ابى ربيعه مىگويد: خود را به او رساندم و او را گرفتم. او مىگفت: رهايم كن اگر مرا بگيرى و نگهدارى خواهم مرد. عبيد الله مىگويد: من او را همچنان نگه داشتم و او هماندم در دست من مرد. او را به خاك سپردند و برگشتند.
چنين نقل كردهاند كه موهاى او تمام بدنش را پوشانده بوده است.
عمرو عاص ضمن شعرى از سوء قصد عماره نسبت به همسرش و كارى كه او انجام داده ياد كرده و چنين سروده است: «اى عماره، بدان كه از زشتترين كارها براى مرد اين است كه پسر عموى خود را ناپسرى خويش قرار دهد...»
اما موضوع رفتن عمرو عاص به حبشه را براى آنكه نسبت به جعفر بن- ابى طالب و مهاجران مومن پيش نجاشى حيله سازى كند هر كس كه در سيره تأليف كرده آورده است. از جمله محمد بن اسحاق در كتاب المغازى خود چنين مىگويد: محمد بن مسلم بن عبد الله بن شهاب زهرى از ابو بكر بن عبد الرحمان بن حارث بن- هشام مخزومى از ام سلمه دختر ابى امية بن مغيره مخزومى، همسر محترم رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) برايم نقل كرد كه چنين مىگفته است: چون به سرزمين حبشه مسكن گزيديم با بهترين همسايه، يعنى نجاشى همسايه شديم، بر دين خود ايمنى يافتيم و خدا را عبادت مىكرديم بدون آنكه آزارى را كه در مكه مىديديم ببينيم و هيچ سخن كه ناخوش داشته باشيم نمىشنيديم و چون اين خبر به قريش رسيد رايزنى كردند تا دو تن از مردان چابك و نيرومند خود را در مورد ما پيش نجاشى گسيل دارند و براى او از چيزهاى طرفه مكه هدايايى بفرستند. نجاشى را پوستهاى دباغى شده بسيار خوش مىآمد، قرشىها