جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3
لطفا منتظر باشید ...
پوست بسيار فراهم آوردند و براى هر يك از سرداران او هم هديهيى نفيس فراهم ساختند و هدايا را همراه عبد الله بن ابى ربيعة بن مغيره مخزومى و عمرو بن عاص بن وائل سهمى گسيل داشتند و دستورهاى خود را به آن دو دادند و گفتند: پيش از آنكه در مورد مسلمانان با نجاشى سخن بگوييد هديه هر يك از سردارانش را بدهيد.آن دو پيش نجاشى آمدند در حالى كه ما در كشور نجاشى در بهترين خانه و كنار بهترين همسايه بوديم. هيچيك از سرداران نجاشى باقى نماند مگر آنكه پيش از آن كه با نجاشى سخن گويند به او هديهيى دادند و سپس به آنان گفتند: گروهى از غلامان سفله ما كه از دين قوم خود بريدهاند و به آيين شما هم نگرويدهاند و خود آيين تازهيى كه ما و شما آنرا نمىشناسيم آوردهاند به كشور پادشاه گريختهاند، اشراف قوم ايشان ما را به حضور پادشاه فرستادهاند تا ايشان را برگردانيم. هنگامى كه با پادشاه در مورد برگرداندن ايشان گفتگو كرديم شما به پادشاه پيشنهاد كنيد آنان را به ما تسليم كند و با آنان گفتگو نكند، به هر حال اقوام اين گروه بر آنان و عيب و نقص ايشان آگاهترند. سرداران گفتند: آرى همينگونه خواهيم كرد.عبد الله بن ابى ربيعة و عمرو عاص هداياى پادشاه را تقديم داشتند كه از ايشان پذيرفت. سپس با او سخن گفتند و چنين اظهار داشتند: پادشاها گروهى از غلامان سفله ما كه از آيين قوم خود گسيخته و به آيين تو هم در نيامدهاند و خود آيينى تازه پديد آوردهاند كه ما و تو آن را نمىشناسيم به كشور تو گريختهاند. اينك اشراف قوم ما كه پدران و عموها و خويشاوندان آناناند ما را به حضورت گسيل داشتهاند تا آنان را برگردانيم و آنان به احوال و معايب اين گروه و آنچه از ايشان ديدهاند داناترند.ام سلمه مىگويد: هيچ چيز در نظر عبد الله بن ابى ربيعه و عمرو عاص بدتر از اين نبود كه نجاشى سخن مسلمانان را بشنود. در اين هنگام سرداران و ويژگان نجاشى كه بر گرد او بودند گفتند: اى پادشاه اين دو راست مىگويند، قوم آنان بر اين گروه و معايب ايشان آگاهترند. مناسب است پادشاه آنان را به اين دو بسپارد تا پيش قوم خود و كشورشان ببرند.پادشاه خشمگين شد و گفت: هرگز خداوند چنين نخواهد آنان را به اين دو تسليم نمىكنم و هرگز حمايت خود را از قومى كه به من پناه آورده و در سرزمين من