من [ابن ابى الحديد] از كتابهاى مختلف كلمات حكمت آميزى را كه منسوب به عمرو عاص است و پسنديدهام اينجا نقل مىكنم و من فضل هيچ فاضلى را انكار نمىكنم هر چند دين او در نظرم ناپسند باشد.از جمله سخنان او اين است: سه چيز است كه از آن به ستوه نمىآيم، همنشين من تا هنگامى كه سخن و مقصودم را بفهمد، جامهام تا هنگامى كه مرا بپوشاند، مركوبم تا هنگامى كه بار مرا حمل كند. او در صفين به عبد الله بن عباس گفت: اين كار كه ما و شما در آن گرفتار آمديم نخستين گرفتارى نيست كه پيش آمده است و مىبينى كه كار ما و شما به كجا كشيده است و اين جنگ براى ما زندگى و شكيبايى باقى نگذاشته است. ما نمىگوييم اى كاش جنگ برگردد، بلكه مىگوييم كاش اصلا وجود نمىداشت. اينك در آنچه باقى مانده است غير از آنچه گذشته است رفتار كن كه تو پس از على سالار و همه كاره اين موضوعى، و بايد فرماندهى مطاع يا فرمانبرى مطيع و جنگجويى امين بود و تو همانى.و چون معاويه پيراهن عثمان را بر منبر شام نصب كرد و مردم شام اطراف آن مىگريستند معاويه گفت: قصد دارم آن را براى هميشه بر منبر باقى بگذارم. عمرو به او گفت: اين پيراهن يوسف نيست و اگر مردم بر آن مدتى طولانى بنگرند اندك اندك از سبب آن جستجو مىكنند و بر امورى آگاه مىشوند كه تو خوش نمىدارى بر آن آگاه شوند، ولى گاه گاهى با نشان دادن آن پيراهن سوز و گدازشان را دامن بزن.و گفته است: هرگاه راز خود را به كسى بگويم و آنرا آشكار سازد ملامتش نمىكنم زيرا خودم به ملامت از او سزاوارترم كه سينه خودم در نگهدارى آن از سينه او تنگتر و كم حوصلهتر بوده است.و گفته است: عاقل آن كسى نيست كه خير را از شر بشناسد، بلكه عاقل كسى است كه از دو شر آنرا كه بهتر است تشخيص دهد.