خطبه (73) - جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3
لطفا منتظر باشید ...
سپس روزى ضمن بگو مگويى كه ميان مروان و خالد صورت گرفت و مجلس انباشته از سران قوم بود مروان به خالد گفت: اى پسر زنى كه «نشيمنگاهش خيس است» ساكت باش. خالد گفت: آرى به جان خودم سوگند كه تو موتمن خائنى و در حالى كه مىگريست از مجلس بيرون رفت. او كه نوجوانى بود پيش مادر خويش رفت و موضوع را به او گفت. مادرش گفت: آرام بگير و مبادا كه مروان در تو ناراحتى ببيند من خودم كار او را كفايت مىكنم. و چون مروان پيش مادر خالد آمد پرسيد: خالد به تو چه گفت گفت: چه مىبايست بگويد مروان گفت: آيا از من شكايت نكرد گفت: خالد براى تو بيش از آن احترام قائل است كه از تو گله گزارى كند. گفت: راست مىگويى. مادر خالد چند روزى درنگ كرد تا آنكه روزى مروان در خانه او خوابيد. او با كنيزكان خود قرار گذاشته بود، آنان برخاستند گليمها و پشتىها را روى مروان نهادند و بر آن نشستند تا او را خفه كردند و اين كار در ماه رمضان بود.و به گفته واقدى مروان در آن هنگام شصت و سه ساله بود. ولى هشام بن محمد كلبى مىگويد: مروان در آن هنگام هشتاد و يك سال داشته، و مدت خلافت او نه ماه بوده است و گفته شده است. ده ماه بوده است، او در آن هنگام كه دبير عثمان بود از خود عثمان بيشتر فرمان صادر مىكرد و از او بر كارها مسلطتر بود و هر لطفى هم كه مىخواست نسبت به هر كس انجام مىداد و اين موضوع از بزرگترين عوامل خلع و قتل عثمان بود.گروهى گفتهاند ضحاك بن قيس چون در مرج راهط فرود آمد مردم را براى بيعت با ابن زبير دعوت نمىكرد بلكه براى بيعت با خود دعوت مىكرد و با او كه قريشى بود به خلافت بيعت شد. ولى آنچه بيشتر گفتهاند و مشهورتر است اين است كه او براى ابن زبير دعوت مىكرده است.خطبه (73)
از سخنان آن حضرت (عليه السلام) هنگامى كه آهنگ بيعت با عثمان كردند [در اين سخنان امير المومنين (عليه السلام) كه خطاب به اهل شورى است