ابو الفرج مىگويد: همين كه عبد الواحد بن سليمان بن عبد الملك به شام رفت و مدينه را براى بلج رها كرد. ابو حمزه مختار از مكه حركت كرد و به مدينه آمد و چون وارد مدينه شد به منبر رفت نخست سپاس و ستايش خدا را بجاى آورد و سپس چنين گفت: اى مردم مدينه ما از شما درباره اين اميران شما پرسيديم، به خدا سوگند و به جان خودم كه درباره آنان بسيار بد گفتيد. از شما پرسيديم: آيا ايشان از روى گمان و بدون يقين كسى را مىكشند گفتيد آرى. سپس پرسيديم كه آيا مال حرام و ناموس حرام را حلال مىشمرند گفتيد آرى. گفتيم بياييد ما و شما متحد شويم و خداى يگانه را شاهد خود بگيريم و چندان بكوشيم تا آنان از حكومت بر ما و شما كناره گيرند و مسلمانان هر كه را مىخواهند براى خود برگزينند. گفتيد: اين