ابو العباس مبرد مىگويد: ابو الوازع راسبى از مجتهدان و پارسايان خوارج بود كه همواره خويشتن را در مورد خوددارى از شركت در جنگ سرزنش و نكوهش مىكرد. او كه شاعر بود نسبت به ياران خود نيز همين گونه رفتار مىكرد.روزى نزد نافع بن ازرق آمد در حالى كه نافع ميان گروهى از ياران خود بود و براى آنان از ستم سلطان و تباهى عامه مردم سخن مىگفت. نافع مردى تيز سخن و اهل احتجاج و پايدارى در نزاع بود. ابو الوازع به او گفت: اى نافع به تو زبانى برنده و قلبى كند عطا شده است و من دوست مىدارم كه اى كاش تيزى و برندگى زبانت از دلت مىبود و كندى و فسردگى دلت از زبانت. چگونه بر حق تحريض مىكنى و خود از آن فرومىنشينى و چگونه باطل را زشت مىشمارى و حال آنكه خود بر آن پايدارى. نافع گفت: اى ابو وازع منتظر فرصت هستيم تا ياران تو چندان جمع شوند كه بتوانى با يارى آنان دشمنت را سركوب كنى. ابو وازع اين دو بيت را خواند: «همانا كه با زبانت نمىتوانى آن قوم را سركوب كنى و فقط با دو دست خود از بدبختى رهايى مىيابى، با مردمى كه با خدا جنگ مىكنند جهاد و پايدارى