ابو الوازع راسبى - جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید - جلد 3

محمود مهدوی دامغانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و چون عروة بن اديه را برابر ابن زياد بر پاى داشتند ابن زياد به او گفت: چرا برادرت را براى جنگ با من تجهيز كردى و منظورش ابو بلال مرداس بود. گفت: به خدا سوگند من در مورد از دست دادن او بسيار بخيل بودم و او براى من مايه عزت بود و من براى او همان را مى‏خواستم كه براى خويشتن، و براى خودم چيزى جز درنگ كردن و خوددارى از خروج و قيام را نمى‏خواهم ولى او تصميمى گرفت و پى آن رفت. ابن زياد گفت: آيا تو بر عقيده اويى گفت: همه ما يك خدا را پرستش مى‏كنيم. ابن زياد به او گفت: به خدا سوگند تو را پاره پاره خواهم كرد. گفت: براى خودت هر قصاص كه مى‏خواهى برگزين. دستور داد هر دو دست و پاى او را بريدند و سپس به او گفت: چگونه مى‏بينى گفت تو دنياى مرا تباه كردى و من آخرت تو را تباه ساختم. ابن زياد فرمان داد او را بر همان حال بر در خانه‏اش به دار كشيدند.

ابو الوازع راسبى

ابو العباس مبرد مى‏گويد: ابو الوازع راسبى از مجتهدان و پارسايان خوارج بود كه همواره خويشتن را در مورد خوددارى از شركت در جنگ سرزنش و نكوهش مى‏كرد. او كه شاعر بود نسبت به ياران خود نيز همين گونه رفتار مى‏كرد.

روزى نزد نافع بن ازرق آمد در حالى كه نافع ميان گروهى از ياران خود بود و براى آنان از ستم سلطان و تباهى عامه مردم سخن مى‏گفت. نافع مردى تيز سخن و اهل احتجاج و پايدارى در نزاع بود. ابو الوازع به او گفت: اى نافع به تو زبانى برنده و قلبى كند عطا شده است و من دوست مى‏دارم كه اى كاش تيزى و برندگى زبانت از دلت مى‏بود و كندى و فسردگى دلت از زبانت. چگونه بر حق تحريض مى‏كنى و خود از آن فرومى‏نشينى و چگونه باطل را زشت مى‏شمارى و حال آنكه خود بر آن پايدارى. نافع گفت: اى ابو وازع منتظر فرصت هستيم تا ياران تو چندان جمع شوند كه بتوانى با يارى آنان دشمنت را سركوب كنى. ابو وازع اين دو بيت را خواند: «همانا كه با زبانت نمى‏توانى آن قوم را سركوب كنى و فقط با دو دست خود از بدبختى رهايى مى‏يابى، با مردمى كه با خدا جنگ مى‏كنند جهاد و پايدارى‏

/ 422