عبد الله بن يحيى و مختار بن عوف - جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید - جلد 3

محمود مهدوی دامغانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

«پسر بدر از كشته شدن نافع شادى كرد و حال آنكه حوادث روزگار و كسانى كه به نافع ستم كردند فشرده و مجتمع شده‏اند، مرگ هم حتمى است و و بدون ترديد اتفاق خواهد افتاد و هر كه را روز در نيابد شب در خواهد يافت...» قطرى بن فجاءة هم ضمن يادآورى از جنگ دولاب چنين سروده است: «سوگند به جان تو كه من در زندگى و زيستن تا هنگامى كه ام حكيم را نديده بودم زاهد بودم، او از سپيد چهرگان شرمگين است كه كسى نظير او براى شفاى اندوهگين و دردمند ديده نشده است...»

عبد الله بن يحيى و مختار بن عوف

ديگر از سران و بزرگان خوارج عبد الله بن يحيى كندى ملقب به «طالب الحق» و دوست او مختار بن عوف ازدى فرمانده جنگ قديد هستند و ما داستان آن دو را بدانگونه كه ابو الفرج اصفهانى در كتاب اغانى آورده است با اختصار و حذف چيزهايى كه مورد نياز ما نيست در اينجا مى‏آوريم: ابو الفرج مى‏گويد: عبد الله بن يحيى از مردم حضر موت و مردى مجتهد و عابد بود، او پيش از آنكه خروج كند مى‏گفت: مردى مرا ديد و مدتى طولانى به من نگريست و سپس پرسيد: از كدام قبيله‏اى گفتم: از قبيله كنده. گفت: از كدام خاندان ايشانى گفتم: از بنى شيطانم. گفت به خدا سوگند تو پس از آنكه يك چشمت كور مى‏شود به پادشاهى مى‏رسى و تا وادى القرى پيشروى مى‏كنى. اينك يك چشم من كور شده است و از آنچه او گفت بيمناكم و از خداوند طلب خير مى‏كنم.

او [عبد الله بن يحيى‏] چون در يمن ستم آشكار و ظلم سخت و روش ناپسنديده‏

/ 422