مدائنى روايت مىكند و مىگويد: روزى در حالى كه معاويه با عمرو عاص نشسته بود حاجب گفت: عبد الله بن جعفر بن ابى طالب آمد. عمرو گفت به خدا امروز با او بد رفتارى مىكنم. معاويه گفت: اى ابا عبد الله اين كار را مكن كه نمىتوانى داد خويش از او بستانى و شايد تو با اين كار منقبتى را از او كه بر ما پوشيده است آشكار گردانى و چيزى را كه دوست نمىداريم از او بدانيم روشن سازى.در همين هنگام عبد الله بن جعفر رسيد. معاويه او را نزديك خود نشاند. عمرو روى به يكى از همنشينان معاويه كرد و آشكارا و بدون اينكه از عبد الله بن جعفر