اخبار پراكنده درباره چگونگى انتقال پادشاهى از بنى اميه به بنى عباس - جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3
لطفا منتظر باشید ...
هشتاد تن از بنى اميه را بر سفره خوراك نشانده بود و او اشعار زير را خواند: «پادشاهى با خردمندان بى مانند بنى عباس پايههايش استوار شد. آنان خون بنى هاشم را پس از كژى زمان و نا اميدى طلب كردند و انتقام گرفتند، اينك هيچ لغزش افراد خاندان عبد شمس را مبخش و همه ريشه و اساس آن را قطع كن...» عبد الله بن على فرمان داد همه آنان را با كوبيدن گرز و عمود كشتند و روى پيكر آنان فرش گستردند و بر آن فرش نشست و خوراك خواست. در همان حال نالههاى برخى از ايشان از زير فرش شنوده مىشد و همگان مردند. عبد الله به شبل گفت: اگر نه اين است كه شعر خود را با طلب مال آميختهاى تمام اموال آنان را به تو مىبخشيدم و ترا سالار همه بردگان و وابستگان بنى هاشم قرار مىدادم.ابو العباس مبرد مىگويد: سديف در اين جريان حضور نداشت و او را مقامى ديگر است و چنين بود كه او نزد ابو العباس سفاح وارد شد و سليمان بن هشام بن عبد الملك هم پيش سفاح بود. سفاح دست خود را به سديف داد تا ببوسد. سپس او را نزديك خود جاى داد. سديف روى به سفاح كرد و به او گفت: «آنچه از مردان مىبينى فريبت مدهد، همانا كه زير دندهها دردى بىدرمان نهفته است. تازيانه را كنار بگذار و شمشير در ايشان بنه تا بر پشت زمين هيچ اموى را نبينى» سليمان به سديف گفت: اى شيخ، مرا با تو چه كار كه مرا به كشتن دادى خدايت بكشد سفاح برخاست به اندرون رفت و در همين هنگام دستار برگردن سليمان افكندند و او را كشتند. سليمان بن يزيد بن عبد الملك بن مروان در بلقاء كشته شد و سرش را پيش عبد الله بن على بردند.اخبار پراكنده درباره چگونگى انتقال پادشاهى از بنى اميه به بنى عباس
مولف كتاب مروج الذهب مىگويد: عبد الله بن على برادر خود صالح بن على