جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

محمود مهدوی دامغانی

جلد 3 -صفحه : 422/ 344
نمايش فراداده

نوعى شوخى است» و خواسته با اين سخن نزد شاميان بر على عيب بگيرد، اصل اين سخن را عمر بن خطاب گفته است و او از عمر گرفته است و دشمنان على- (عليه السلام) آن را دستاويز طعنه زدن و عيب شمردن كرده‏اند.

ابو العباس احمد بن يحيى ثعلب در كتاب الامالى چنين آورده است: عبد الله بن- عباس نزد عمر بود عمر چنان آه سرد و نفس بلندى كشيد كه ابن عباس مى‏گفته است پنداشتم دنده‏هاى عمر از هم جدا شد. گويد: به او گفتم: اى امير المومنين، موجب اين آه و نفس عميق اندوهى شديد بود. گفت: اى ابن عباس به خدا سوگند كه چنين است. من انديشيدم و نمى‏دانم پس از خودم خلافت را در چه كسى قرار دهم. عمر سپس به من گفت: گويا تو دوست خود [على (عليه السلام)‏] را شايسته خلافت مى‏دانى گفتم: با توجه به جهاد و سابقه و قرابت و علم او چه چيز مانع اوست گفت: راست گفتى ولى او مردى است شوخ. گفتم: چرا از طلحه غافلى گفت: او مردى است كه به انگشت قطع شده خود مى‏نازد. گفتم: عبد الرحمان بن عوف چگونه است گفت مردى ناتوان است كه اگر حكومت به او برسد انگشتر و مهر خود را در دست زنش قرار مى‏دهد. گفتم: زبير چگونه است: گفت مردى بدخو و ممسك كه كنار بقيع براى يك من گندم درگير مى‏شود و چانه مى‏زند. گفتم: سعد بن ابى وقاص چگونه است گفت: فقط مردى سواركار و جنگجو است. گفتم: پس عثمان چگونه است عمر چند بار گفت: اوه، اوه، و سپس گفت: به خدا قسم اگر او عهده‏دار خلافت شود فرزندان ابى معيط را برگردن مردم سوار مى‏كند سپس اعراب بر او مى‏شورند و او را مى‏كشند. سپس گفت اى ابن عباس براى اين كار شايسته نيست مگر مردى استوار كه كمتر فريب بخورد و او را در كار خدا سرزنش سرزنش كننده باز ندارد، بدون خشونت، استوار و بدون سستى، ملايم و بدون اسراف، بخشنده و بدون افراط، ممسك باشد.

ابن عباس مى‏گويد اينها صفات خود عمر بود. سپس روى به من كرد و گفت: سزاوارترين كسى كه مردم را بر كتاب خدا و سنت پيامبرشان وادار خواهد كرد دوست تو- على (عليه السلام)- است و به خدا سوگند اگر او عهده‏دار خلافت شود ايشان را به راه روشن و راست وادار خواهد كرد.

و بدان هر كس كه داراى اخلاق مخصوصى است فضيلت را جز در همان خوى نمى‏بيند. مگر نمى‏بينى مردى كه بخيل است فضيلت را در امساك مى‏بيند شخص‏