و خداوند متعال ميان آنان در مورد اينكه نزارىها بر يمانىها يا يمانىها بر نزارىها برترى دارند تعصبى پديد آورد و به جان هم افتادند و وليد بن معاويه كشته شد. گفتهاند او ضمن جنگ با عبد الله بن على كشته شده است. عبد الله دمشق را تصرف كرد و يزيد بن معاوية بن مروان و عبد الجبار بن يزيد بن عبد الملك را گرفت و آن دو را به صورت اسير پيش ابو العباس سفاح فرستاد و او آن دو را كشت و پيكرشان را در حيرة بردار كشيد. عبد الله بن على هم در دمشق گروهى بسيار از ياران مروان و وابستگان و پيروان بنى اميه را كشت، و سپس كنار رود ابى فطرس آمد و هشتاد و چند مرد از بنى اميه را آنجا كشت و اين موضوع در ذى قعده سال يكصد و سى و دو هجرى بود.
ابو عدى عبد الله بن عمر عبلى كه از طرفداران بنى اميه است درباره كشته شدگان قوم خود كنار رود ابى فطرس و جنگ زاب چنين سروده است: «امامه همينكه ديد از خوابگاه نرم سر برتافتهام و بر بستر خويش، در آن هنگام كه چشمان خواب آلوده خفته است، آرام ندارم و كم مىخوابم گفت: پدر جان چه شده است گفتم: اندوهها پدرت را فرو گرفته است و تو اندوهگين مباش...»
ابو الفرج اصفهانى در كتاب اغانى روايت مىكند كه عبد الله بن على در جنگ به جوانمردى نگريست كه در او نشانه شرف آشكار بود و در حالى كه تن به مرگ داده بود جنگ مىكرد، يا آنكه به تنهايى و خارج از صف نبرد مىكرد. عبد الله بن-