جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

محمود مهدوی دامغانی

جلد 3 -صفحه : 422/ 381
نمايش فراداده

هشتاد تن از بنى اميه را بر سفره خوراك نشانده بود و او اشعار زير را خواند: «پادشاهى با خردمندان بى مانند بنى عباس پايه‏هايش استوار شد. آنان خون بنى هاشم را پس از كژى زمان و نا اميدى طلب كردند و انتقام گرفتند، اينك هيچ لغزش افراد خاندان عبد شمس را مبخش و همه ريشه و اساس آن را قطع كن...» عبد الله بن على فرمان داد همه آنان را با كوبيدن گرز و عمود كشتند و روى پيكر آنان فرش گستردند و بر آن فرش نشست و خوراك خواست. در همان حال ناله‏هاى برخى از ايشان از زير فرش شنوده مى‏شد و همگان مردند. عبد الله به شبل گفت: اگر نه اين است كه شعر خود را با طلب مال آميخته‏اى تمام اموال آنان را به تو مى‏بخشيدم و ترا سالار همه بردگان و وابستگان بنى هاشم قرار مى‏دادم.

ابو العباس مبرد مى‏گويد: سديف در اين جريان حضور نداشت و او را مقامى ديگر است و چنين بود كه او نزد ابو العباس سفاح وارد شد و سليمان بن هشام بن عبد الملك هم پيش سفاح بود. سفاح دست خود را به سديف داد تا ببوسد. سپس او را نزديك خود جاى داد. سديف روى به سفاح كرد و به او گفت: «آنچه از مردان مى‏بينى فريبت مدهد، همانا كه زير دنده‏ها دردى بى‏درمان نهفته است. تازيانه را كنار بگذار و شمشير در ايشان بنه تا بر پشت زمين هيچ اموى را نبينى» سليمان به سديف گفت: اى شيخ، مرا با تو چه كار كه مرا به كشتن دادى خدايت بكشد سفاح برخاست به اندرون رفت و در همين هنگام دستار برگردن سليمان افكندند و او را كشتند. سليمان بن يزيد بن عبد الملك بن مروان در بلقاء كشته شد و سرش را پيش عبد الله بن على بردند.

اخبار پراكنده درباره چگونگى انتقال پادشاهى از بنى اميه به بنى عباس

مولف كتاب مروج الذهب مى‏گويد: عبد الله بن على برادر خود صالح بن على‏