را همراه عامر بن اسعاعيل كه يكى از شيعيان خراسانى است در تعقيب مروان به مصر گسيل داشت. آنان در بوصير به مروان رسيدند، او و همه همراهان او را كه از خويشاوندان و ويژگانش بودند كشتند و به كنيسهيى كه زنان و دختران مروان در آن بودند حمله بردند. در اين حال خادمى را ديدند كه شمشير كشيده در دست دارد و مىخواهد در وارد شدن به كنيسه از آنان پيشى بگيرد، او را گرفتند و از قصدش پرسيدند.
گفت: امير المومنين [مروان] به من فرمان داد اگر كشته شد همه دختران و زنانش را پيش از آنكه شما به آنان دست يابيد بكشم. آنان خواستند او را بكشند گفت: مرا مكشيد، كه اگر مرا بكشيد ميراث پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را از دست خواهيد داد. گفتند: چه ميراثى او آنان را از دهكده بيرون آورد و كنار تپههاى ريگ و شن برد و گفت: اينجا را حفر كنيد و چون حفر كردند به برده و چوبدستى و پياله خضاب دست يافتند كه مروان براى آنكه به دست بنى هاشم نيفتد آنجا زير خاك پنهان كرده بود. عامر بن اسماعيل آنها را نزد صالح بن على فرستاد و او پيش برادرش عبد الله گسيل داشت و عبد الله نيز براى ابو العباس سفاح فرستاد و از آن پس در اختيار خليفگان عباسى قرار گرفت.
و چون دختران و زنان و افراد حرم مروان را نزد صالح بن على درآوردند دختر بزرگ مروان سخن گفت و چنين اظهار داشت: اى عموى امير المومنين، خداوند آنچه را دوست مىدارى كه محفوظ بماند برايت محفوظ نگهدارد و در همه امور تو را سعادتمند و كامياب بدارد و نعمتهاى ويژه خود را بر تو ارزانى فرمايد و در اين جهان و آن جهان ترا مشمول عافيت بدارد ما چون دختران خود تو و دختران برادر و پسر عموى تو هستيم، بايد دادگرى شما همان اندازه ما را شامل شود كه ستم شما. گفت: اگر چنين باشد نبايد هيچ كس از شما را زنده باقى بداريم، زيرا شما ابراهيم امام و زيد بن على و يحيى بن زيد و مسلم بن عقيل را كشتيد و از همه مهمتر اينكه بهترين مردم زمين يعنى حسين (عليه السلام) و برادران و پسران و افراد خاندانش را كشتيد و زنان ايشان را به اسيرى برديد، همانگونه كه زن و فرزند روميان را مىبرند و آنانرا بر شتران برهنه به شام برديد. گفت: اى عموى امير المومنين، با وجود اين بايد عفو شما ما را فراگيرد. صالح گفت: در اين صورت بسيار خوب اگر هم دوست