جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

محمود مهدوی دامغانی

جلد 3 -صفحه : 422/ 383
نمايش فراداده

داشته باشى ترا به همسرى پسرم فضل در مى‏آورم. گفت: اى عموى امير المومنين اين چه هنگام براى عروسى است ما را به حران برسان و او آنان را به حران فرستاد. عبد الرحمان بن حبيب بن مسلمه فهرى كارگزار مروان بر افريقا بود و چون اين حادثه پيش آمد عبد الله و عاص پسران وليد بن يزيد بن عبد الملك پيش او گريختند و به او پناه بردند او از آن دو بر خويشتن ترسيد و چون گرايش مردم را به آن دو بديد هر دو را كشت.

عبد الرحمان بن معاوية بن هشام بن عبد الملك هم مى‏خواست پيش او برود و به او پناهنده شود ولى همينكه از آنچه بر پسران وليد آمده بود آگاه شد از او ترسيد، راه ميان افريقا و اندلس را ميان بر كرد و بر كشتى سوار شد و از راه دريا خود را به اندلس رساند و اميران مروانى اندلس كه بعدها بر آن حكومت كردند از اعقاب اويند.

حكومت و دولت امويان اندلس هم به دست بنى هاشم منقرض شد. يعنى به دست بنى حمود كه از اعقاب امام حسن (عليه السلام) و از فرزند زادگان ادريس بن حسن بودند.

هنگامى كه عامر بن اسماعيل مروان را در بوصير كشت و بر لشكرگاه او چيره شد، وارد كنيسه‏يى شد كه مروان در آن مى‏زيست و بر بستر او نشست و از خوراكى كه براى مروان فراهم ساخته بودند خورد. دختر بزرگ مروان كه به كنيه خود- يعنى ام مروان- معروف بود به او گفت: اى عامر روزگار كه مروان را از زير تخت و سرير فرود آورد و ترا بر آن نشاند تا در شامگاه مرگش از خوراك او بخورى و حكومت او را در دست بگيرى و بر دارايى و اهل و حرم او حاكم باشى مى‏تواند اين وضع را تغيير دهد. چون اين موضوع را به ابو العباس سفاح گزارش دادند