بود قناعت كرد و از خداى خشنود بود.»
نام و نسب او، خباب بن ارت بن جندلة بن سعد بن خزيمة بن كعب بن سعد بن زيد منات بن تميم است، كنيه او را ابو عبد الله و ابو محمد و ابو يحيى گفتهاند. گروهى او را به اسيرى گرفتند و در مكه او را فروختند. مادرش هم از زنانى بود كه ختنه مىكردند.
خبّاب از فقراى برگزيده مسلمانان است. او بيمار هم بود. در دوره جاهلى هم بندهاى آهنگر بود كه شمشير مىساخت. او از مسلمانان بسيار قديمى است و گفته شده است ششمين مسلمان است. در جنگ بدر و ديگر جنگها شركت كرد و از شمار شكنجه شدگان در راه خداوند است. عمر بن خطاب به روزگار خلافت خود از او پرسيد از مردم مكه چه كشيدى گفت: پشت مرا نگاه كن، عمر به پشت او نگريست و گفت: تا كنون پشت هيچ مردى را چنين نديدهام، خباب گفت: آرى، براى من آتشى مىافروختند و مرا با پشت بر آن مىافكندند و چربى و آب گوشتهاى پشت من آن را خاموش مىكرد.
بارى ديگر كه خباب پيش عمر آمد، عمر گفت: او را نزديك و نزديكتر بنشانيد.
سپس به او گفت: هيچ كس جز تو شايسته براى نشستن اين جا نيست، مگر عمار بن ياسر اگر بيايد. خباب ساكن كوفه شد و در همان شهر به سال سى و هفت و هم گفته شده است به سال سى و نهم پس از شركت در جنگهاى صفين و نهروان در التزام على (عليه السلام) درگذشت.
على (عليه السلام) بر پيكرش نماز گزارد و عمر او به هنگام مرگ هفتاد و سه سال بود و پشت كوفه به خاك سپرده شد.
پسرش عبد الله بن خباب را خوارج كشتند و على (عليه السلام) خون او را از ايشان مطالبه كرد و همين موضوع را بر ايشان حجت آورد، و اين موضوع را پيش از اين آورديم.