جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

محمود مهدوی دامغانی

جلد 7 -صفحه : 407/ 68
نمايش فراداده

خود بازگرد و توبه كن و از اموال مسلمانان خود را بيرون آر و به سوى ايشان باز گرد كه به زودى از كسانى كه با ايشان الفت گرفته‏اى جدا مى‏شوى و آنچه را گرد آورده‏اى رها مى‏سازى و در شكافى كه آماده و داراى فرش و تشك نيست، پنهان مى‏شوى. در آن حال از دوستان جدا گشته و در خاك مسكن گرفته‏اى و با پرداخت حساب روياروى خواهى بود، از آنچه از خود باز گذاشته‏اى بى نياز و نسبت به آنچه پيش فرستاده باشى نيازمندى، و السّلام.

گويند ابن عباس در پاسخ نوشت: اما بعد، همانا كه براى من بسيار سخن گفتى و به خدا سوگند اگر من خدا را ديدار كنم در حالى كه همه گنجينه‏هاى زمين را از زرينه و سيمينه و زرناب تصرف كرده باشم، براى من خوشتر از آن است كه با او در حالى ديدار كنم كه خون مردى مسلمان بر عهده‏ام باشد، و السّلام.

ديگران كه گروهى اندك‏اند، مى‏گويند، اين غير ممكن است و هرگز نبوده است و عبد الله بن عباس از على (عليه السلام) جدا نشده است و با او ستيز و مخالفتى نكرده است و همواره تا هنگامى كه على (عليه السلام) كشته شد، امير بصره بوده است.

اينان مى‏گويند: يكى از چيزهايى كه به اين كار دلالت دارد، مطلبى است كه ابو الفرج على بن حسين اصفهانى نقل مى‏كند و آن نامه‏اى است كه ابن عباس پس از كشته شدن امير المؤمنين (عليه السلام) از بصره به معاويه نوشته است، ما هم پيش از اين آن نامه را نقل كرده‏ايم. اين گروه مى‏گويند چگونه ممكن است كار بدان گونه باشد و حال آنكه معاويه نتوانسته است او را فريب دهد و به سوى خود بكشد و خود مى‏دانيد كه او چگونه بسيارى از كارگزاران امير المؤمنين (عليه السلام) را فريب داد و با بخشيدن اموال، آنان را به خود جلب كرد و آنان هم ميل به او پيدا كردند و على (عليه السلام) را رها ساختند. معاويه اختلاف و تفاوتى را كه ميان آن دو پديد آمده بود، مى‏دانست و به همين سبب هم ابن عباس را استمالت نكرد و به سوى خود نكشيد و هر كس سيره خوانده باشد و تاريخ بداند از ستيز ابن عباس با معاويه پس از رحلت على (عليه السلام) آگاه است و مى‏داند كه معاويه چه سخنان كوبنده و ستيز سختى از ابن عباس شنيده و ديده است، و چه ستايشى از على (عليه السلام) مى‏كرده و همواره فضايل و خصايص او را بازگو مى‏كرده است، به علاوه‏