جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

محمود مهدوی دامغانی

جلد 7 -صفحه : 407/ 85
نمايش فراداده

معاويه نوشت و نامه زياد را هم ضميمه آن كرد و به شام فرستاد. براى زياد هم فقط دو كلمه نوشت كه چنين بود از حسن بن فاطمه به زياد بن سميه، اما بعد، همانا كه رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرموده است: فرزند از بستر است و براى زنا كار سنگ است.

و السلام.

و چون معاويه نامه‏اى را كه زياد براى حسن (عليه السلام) نوشته بود خواند، شام بر او تنگ شد و براى زياد چنين نوشت: اما بعد، حسن بن على نامه تو را كه در پاسخ نامه او در مورد ابن سرح نوشته بودى براى من فرستاده است بسيار از تو شگفت كردم و دانستم كه تو داراى دو منش و انديشه‏اى يكى از ابو سفيان و ديگرى از سميه. آنچه از ابو سفيان است، بردبارى و دورانديشى است و آنچه از سميه است چيزهايى شبيه به خود اوست. از جمله اين كارها نامه تو به حسن است كه در آن پدرش را دشنام داده‏اى و او را تبهكار شمرده‏اى و حال آنكه به جان خودم سوگند كه تو در تبهكارى از پدر او سزاوارترى. اما اينكه حسن براى نشان دادن برترى خود بر تو نام خود را مقدم بر نام تو نوشته است، اگر درست بينديشى چيزى از تو نمى‏كاهد، اما اينكه او در فرمان دادن بر تو مسلط باشد، براى كسى همچون حسن اين تسلط حق است. اما نپذيرفتن تو شفاعت او را بهره و ثوابى بوده است كه از خود كنار زده‏اى و آن را براى كسى واگذار كرده‏اى كه از تو به آن ثواب شايسته‏تر است. اينك چون اين نامه من به دست تو رسيد، آنچه از سعيد بن ابى سرح در دست دارى رها كن، خانه‏اش را بساز و اموالش را بر او برگردان و متعرض او مباش و من براى حسن كه بر او درود باد نوشته‏ام كه سعيد را مخير كند، اگر مى‏خواهد پيش او بماند و اگر مى‏خواهد به سرزمين خود برگردد، و تو را هيچ تسلطى بر او نيست نه زبانى و نه به گونه ديگر.

اما اينكه نامه‏ات براى حسن را به نام خودش با اضافه به نام مادرش نوشته‏اى و او را به پدرش نسبت نداده‏اى، حسن از كسانى نيست كه به او اهانت شود، اى بى مادر، مى‏دانى كه او را به چه مادر بزرگوارى نسبت داده‏اى، مگر نمى‏دانستى كه او فاطمه دختر رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) است و انتساب به او اگر مى‏دانستى و مى‏انديشيدى براى حسن افتخار آميزتر است، معاويه پايين نامه اشعارى هم نوشت كه از جمله اين ابيات است: «همانا حسن پسر آن كسى است كه پيش از او بود و چون حركت مى‏كرد مرگ هم با او همراه بود، مگر شير ژيان جز مانند خود، چيزى مى‏زايد و اينك‏