حسن شبيه و نظير همان شير است، و چون بخواهند خرد و بردبارى او را بسنجند، خواهند گفت همسنگ دو كوه يذبل و ثبير است» ابن ابى الحديد سپس موضوعى را در باره برنده شدن عباد پسر زياد در اسب دوانى آورده است كه خارج از مسائل تاريخى است و در ادامه چنين گفته است: نخستين بار كه زياد بر كشيده شد، آن بود كه ابن عباس به هنگام خلافت على (عليه السلام) او را به جانشينى خود در بصره گماشت. اشتباهها و سستيهايى از او به اطلاع على (عليه السلام) رسيد و براى او نامههايى نوشت و او را ملامت و سرزنش كرد و از جمله آنها نامهاى است كه سيد رضى كه خدايش بيامرزد، بخشى از آن را آورده است و ما هم ضمن مطالب گذشته همان مقدارى را كه سيد رضى آورده است، شرح داديم.
و على (عليه السلام)، سعد وابسته خويش را پيش زياد گسيل فرمود تا او را به فرستادن بيشتر اموال بصره به كوفه تشويق كند. ميان سعد و زياد بگو مگو و ستيز در گرفت و سعد كه پيش على (عليه السلام) برگشت از زياد شكايت كرد و بر او عيب گرفت، على (عليه السلام) براى زياد چنين نوشت: اما بعد، سعد مىگويد كه تو با ستم او را دشنام و بيم دادهاى و با تكبر و جبروت با او رويارويى كردهاى. چه چيزى تو را به تكبر وا داشته است و حال آنكه رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرموده است «كبر رداى خداوند است و هر كس با رداى خداوند ستيز و برابرى كند خدايش در هم مىشكند» و به من خبر داده است كه تو در يك روز از خوراكهاى گوناگون و بسيار فراهم مىسازى و همه روزه بر خويشتن روغن مىزنى. چه زيانى براى تو دارد كه چند روزى خداى را پاس داشته و روزه بدارى و بخشى از خوراكى را كه در اختيار توست، در راه خدا صدقه دهى و نان بدون نان خورش خورى كه اين كار شعار صالحان است. آيا در حالى كه در نعمتها مىچرى، طمع به لطف خدا دارى، خوراك خود را به همسايه و بينوا و ناتوان و فقير و يتيم و بيوه زن اختصاص بده تا براى تو پاداش صدقه دهندگان