مى گذراند. قبل از اين، در درس سيزدهم، داستان مرحوم شيخ حسنعلى اصفهانى (رحمه الله) را ذكر كرديم كه چگونه شبها كنار بارگاه رضوى، به مناجات مى پرداخت و از خود بى خود مى گشت.
برخى از بزرگان، علما و مراجع در حرم امام حسين (عليه السلام) و مشهد رضوى و در ساير مزار شريف بزرگان دين، از شب تا صبح قرآن را ختم مى كردند. پس وقتى عشق و محبت زياد باشد، خستگى معنا ندارد و هر چه انسان بيشتر با خدا انس گيرد بيشتر لذت مى برد.
از جمله سفارش هاى خداوند، در اين بخش پايانى حديث، رعايت سكوت است: طبيعى است وقتى انسان كسى را دوست مى دارد، پيوسته مى خواهد دلش متوجه او باشد و سعى مى كند در حضور او توجه اش بدو متمركز گردد، در غياب او نيز ياد او بر دلش حاكم است. بديهى است براى رسيدن به اين منظور بايد سكوت پيشه سازد، چون حرف زدن برجسته ترين عاملى است كه موجب پراكندگى خاطر و حواس مى گردد. پيشتر نقل شد كه يكى از فضلا از مرحوم علامه طباطبايى (رضي الله عنه) سؤال كرد: چه كنم تا در نماز حضور قلب داشته باشم؟ مرحوم علامه در جواب فرمودند: كم حرف بزن. پس اگر انسان بخواهد حواسش تمركز يابد و دلش تنها متوجه خدا و محبوبش باشد، بايد كم حرف بزند، وقتى زياد حرف مى زند توجه اش به اين سو و آن سو جلب مى گردد و پراكنده خاطر گشته، نمى تواند توجه اش را متمركز سازد. پس دوستان خدا با سكوت ملازمند، چرا كه دلشان پيوسته متوجه اوست و اگر بخواهند حرف بزنند توجه شان پراكنده مى گردد.
«وَ يَتَوَكَّلَ عَلَىَّ وَ يَبْكِىَ كَثيراً وَ يُقِلَّ ضِحْكاً وَ يُخالِفَ هواهُ»
(دوستدار من كسى است كه) بر من توكل نمايد و زياد بگريد و كم بخندد و با هواى خود مخالفت كند.