«يا مُوسى ما خَلَقْتُ خَلْقَاً اَحَبَّ اِلَىَّ مِنْ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ وَ اِنّى اِنَّما اِبْتَلَيْتُهُ لِما هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ اُعافيهِ لِما هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ اَنَا اَعْلَمُ بِما يَصْلَحُ عَبْدي عَلَيْهِ...»
اى موسى بنده مؤمن، محبوب ترين مخلوق من است و اگر گرفتارى و ابتلايى بر او پيش مى آورم، خير او در آن است و او را از چيزى باز مى دارم كه خير او در آن است و من به آنچه به صلاح و مصلحت بنده ام است، آگاه ترم.
مسلّماً اگر ما كسى را دوست بداريم، راضى نمى شويم ناراحتى و گرفتارى بر او پيش آيد، پس اگر خداوند بنده اش را به مصيبتها و گرفتاريها مبتلا مى سازد، به جهت دشمنى با او نيست، بلكه براى اين است كه خير و صلاح او در آن مصائب و گرفتارى هاست. مادرى كه بچه اش مريض است، اگر فرزندش را از خوردن بعضى خوردنى ها باز مى دارد و يا داروهاى تلخ و بدمزه به او مى خوراند، به جهت دشمنى با او نيست، بلكه كار او از روى محبت و علاقه به فرزندش است؛ خدا نيز چنين است.
به قول شاعر:
«فَلْيَصْبِرْ عَلى بَلائى وَلْيَشْكُرْ نَعْمائى...»
پس بايد بر بلايم صبر كند و بر نعمتهايم شكر گزارد.
(شكر در برابر نعمتها و صبر در برابر ناملايمات، موجب تكامل انسان مى گردد). در ادامه خداوند مى فرمايد:
«وَ لْيَرْضَ بِقَضائى، أَكْتُبْهُ فِى الصِّدّيقينَ عِنْدي...»
و بايد به قضاى من راضى باشد، تا او را در زمره صديقين قرار دهم....
در پايان مى فرمايد: