در آن هنگام رحمتم دستگيرشان مى شود و رضوانم به آنها مى رسد و آمرزشم بر آنها لباس گذشت مى پوشاند.
در پايان خداوند مى فرمايد:
«فَاِنّي اَنَا اللّهُ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ وَ بِذلِكَ تَسَمَّيْتُ» (1)
همانا من خداى رحمن و رحيمم و بدين نام، ناميده شده ام.
خلاصه آنكه: انسان بايد در كارها و زندگى اش، به خدا اميد بندد و در مسير تكامل، به لطف و عنايت الهى اعتماد كند، در عين حال وظيفه خود را هرچه بهتر انجام دهد و دست از تلاش و كوشش بر ندارد و نيز به اعمال خود اعتماد نكند. چون اعمال ما با پاداش و نعمتهاى الهى برابرى نمى كند و اگر بنا شود كه اعمال ما دقيقا حسابرسى شود، پى خواهيم برد كه ما با اين اعمال، استحقاق چيزى را نداريم و اين رحمت و لطف خداوندى است كه ما را در بر مى گيرد.
ما اگر خداى را عبادت مى كنيم، به پاس نعمتهاى اوست: اگر با زبان چيزى مى گوييم، زبان و قدرت سخن گفتن را او عنايت كرده است. پس بر خدا منّتى نداريم و اگر در بهترين فرصتها، بهترين اعمال را انجام دهيم، در هنگام محاسبه بدهكار مى شويم و در واقع نبايد انتظار پاداش داشته باشيم و يا انتظار رسيدن به مقامات والاى انبيا و اولياى الهى را، چرا كه آنها با اطمينان و اعتماد و حسن ظن به خدا، به آن مقامات رسيدند، نه با اعمالشان.
1ـ بحارالانوار، ج 72، ص 327.