به ديگر سخن: كسى كه در صدد است تا نيازمنديهاى خويش را بر طرف سازد، سه راه در پيش دارد:
الف ـ به نيروى خويشتن اعتماد كند.
ب ـ به ديگران اعتماد كند و به كمك آنان چشم بدوزد.
ج ـ نقطه اتّكاى خويش را خداوند قرار دهد و از غير چشم بپوشد.
در بين راههاى مزبور، بدترين راه آن است كه انسان ديگران را براى خود به عنوان تكيه گاهى مطمئن برگزيند: چنين روشى نه تنها از ديدگاه دين مذموم و نامشروع است، بلكه از ديد روان شناختى نيز يك طريقه ناپسند و غيرمعقول است، چه آنكه انسان را سربار و انگل جامعه بار مى آورد واگر اين روش ادامه يابد، به تدريج حسّ مقدس بى نيازى از ديگران و استقلال از او سلب مى گردد.
اما راه نخست ـ كه از نظر روان شناسى به آن «اعتماد به نفس» مى گويند ـ از دو بعد قابل بررسى است:
1ـ بُعد ايجابى
2ـ بُعد سلبى
بُعد ايجابى بدان معناست كه انسان از هر نظر به خود متّكى باشد. اين حالت گرچه از ديدگاه روان شناسى پسنديده و بدان سفارش شده است، ليكن در فرهنگ توحيدى صحيح و قابل قبول نيست، چون هر چه بر ميزان شناخت و معرفت انسان به خويش و خداوند، افزون گردد، متوجه مى شود كه بيش از آنچه قبلا مى پنداشته، ضعيف و عاجز است؛ به تعبير ديگر بر عجز و ناتوانى خود، بيش از پيش، واقف مى شود.
بديهى است هرگونه نيرو و انرژى كه انسان در اختيار دارد از خداست و از ناحيه ذات اقدس حق به وى واگذار شده است، با اين وجود چگونه انسان به نيروى متزلزل و ناپايدار خويش تكيه زند، در حالى كه به يقين مى داند كه هستى او و آنچه