است و الهامات و وحى الهى و علومى كه خدا به آنها مى دهد، موجب عصمت آنها مى گردد و اگر خدا علم و عصمت به انبيا نمى داد، از خود چيزى نمى داشتند. اين بيانات بيشتر براى تعليم ديگران است، گويى مخاطب اصلى آن، همه مردمند كه بايد در همه اعصار، در مسير تكاملى خود، از آن بهره گيرند. محور اين بخش از حديث عدم تبعيّت از نفس است. منظور از نفس چيست كه در اخلاق و مواعظ تأكيد شده است كه انسان با آن مخالفت كند و نگذارد بر او مسلط شود و يا در حديث آمده است «اَعْدى عَدُوِكَ نَفْسُكَ الَّتى بَيْنَ جَنْبَيْك» (1) نفس مشترك لفظى است:
در حكمت و فلسفه مساوى با روح آدمى است و مسلّم در اخلاق بدين معنا نيست؛ چون روح گرايشهاى گوناگونى دارد و عقل، تمايلات متعالى انسان، فطرت الهى از شئون او است و اساساً روح بسيار شريف است و به خداى متعال انتساب دارد:
«وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحى» (2) و دميدم در آن از روحم. پس اين نفس كه از آن مذمّت شده عيناً روح نيست، بلكه چيزى است كه در برابر عقل بكار مى رود و لذا معمولا در كتابهاى اخلاقى و كلمات دانشمندان مشاهده مى شود كه مسئله جنگ و مبارزه بين نفس و عقل مطرح مى شود و اينكه انسان در اين ميدان مبارزه، گاهى جانب نفس را گرفته و زمانى طرف عقل را مى گيرد و هر دو از شئون روح هستند: هنگامى كه روح انسان به منش حيوانى و طبيعت و ماديات گرايش دارد، از آن نظر كه داراى اين گرايشهاست، نفس ناميده مى شود و زمانى كه ميل به تعالى و اوج گرفتن از اين جهان مادّى دارد و ميل به تقّرب به خداى متعال و كمالات عالى انسانى دارد، اصطلاحاً به آن عقل گفته مى شود و البته اين عقل غير از آن عقلى است كه در فلسفه مطرح است. به هر حال منظور از نفسى كه دشمن انسان است، آن دسته از گرايشهايى است
1- پيامبر فرمود: دشمن ترين دشمنان تو، نفس توست كه بين دو پهلويت قرار گرفته. بحارالانوار، ج 70، ص64. 2- الحجر/29.