نامه را به او نشان داد.
ييحى گفت: براى اين كار در اين درگاه جز دو تن قيام نتوانند كرد: هشام بن حكم و ضرار بن عمرو.
رشيد گفت: هرگز؛ زيرا آن دو مبتدع اند و اگر بروند به آن قوم فساد عقيده تلقين مى كنند و آنان را بر مسلمين مى شورانند براى اين كار جز اصحاب حديث يا حديث شناسان سزاوار نيستند.
ييحيى گفت: از اصحاب حديث اين كار به خوبى بر نيايد چه اهل سغد مانوى و ثنوى اند. ابو يوسف از اين كار مانع شد و يكى از اصحاب حديث را براى سغديان فرستاد. چون اين محدث به سغد رسيد اهل سغد با حجتها و دليلهاى خود او را از ميدان به در كردند.
پادشاه سعد گفت: دين شما چه مايه ضعيف و دلائل شما تا چه پايه ناتوان است.
محدث خنديد. پادشاه گفت: براى چه مى خندى؟
گفت: ما اصحاب دليل نيستيم. ما مقلد هستيم. ولى نزد ما نيز كسانى هستند كه اصحاب جدل و خداوند حجت و دليل اند و كسى از عهده بحث با آنان برنيايد. يكى از درباريان به خليفه ما اشاره كرد كه مرا به جاى يكى از آنها بفرستد و او را در اشتباه انداخت.)(49)
محمد بن سنان از ياران امام صادق عليه السلام در جمع ياران در مسجد كوفه مى گفت:
(هر كس كه در جست وجوى دانش فقه و حلال و حرام است به سراغ صفوان يحيى برود و هركس در پى گشوده شدن پرسشها و گره هاى بزرگ فكرى است نزد من بيايد.)(50)