کاوش ها و چالش ها

محمد تقی مصباح یزدی

نسخه متنی -صفحه : 40/ 22
نمايش فراداده

توضيح پلوراليسيم با استفاده از مثال منشور

همان طور كه گفتيم اين نظريه مى تواند مبناى انديشه پلوراليسيم قرار گيرد، چون بر اساس اين تفسير از علم، هر نظريه علمى در حكم يك رويه و يك زاويه از منشور است كه قسمتى از واقعيت را بازمى نماياند و هر كس بسته به زاويه اى كه نگاه مى كند همان بخش از واقعيت را مى بيند. تمام واقعيت در ديد هيچ كس نيست و پخش در سطوح مختلف منشور است. اگر پلوراليسم را اين گونه تفسير كنيم آن گاه مى توانيم بگوييم حقيقت يكى است، البته حقيقت واحدى كه براى هر كس به گونه اى جلوگر مى شود؛ يعنى حقيقت واحد در واقع همان كل منشور است كه داراى سطوح و وجوه مختلفى است و هر نظريه علمى به منزله يكى از سطوح اين منشور است و نتيجه نهايى همين مى شود كه هيچ يك تمام حقيقت را در بر ندارد.

اگر همين مثال و تشبيه منشور را در نظر بگيريم و بخواهيم در مورد پلوراليسم و تفسيرهاى مختلف آن واضح تر صحبت كنيم، يك تفسير اين است كه بگوييم حقيقت واحد است اما راه هاى رسيدن به آن متفاوت است، همانند منشور كه يكى شيىء بيشتر نيست ولى چون هر كس از يك زاويه به اين منشور مى نگرد ممكن است تصوير واقعيت در نگاه او متفاوت از آنچه ديگران مى بينند جلوه گر شود، چون رويه هاى مختلف منشور ممكن است رنگ هاى مختلف و خواص مختلفى داشته باشند. منشورى را در نظر بگيريد كه يك رويه آن از آينه محدب و يك رويه آن از آينه مقعّر و يك رويه آن از جنس آينه صاف درست شده باشد. اگر سه نفر و هر كدام از يك زاويه، تصوير شيىء واحدى را در اين منشور ببينند قطعاً سه تصوير متفاوت خواهند داشت، در حالى كه ما به عنوان ناظر خارجى مى دانيم كه در حقيقت همه آنها تصوير يك شيىء واحد را مى بينند كه به علت اختلاف زاويه ديد و محل ايستادن آنها، خودشان گمان مى كنند سه شيىء متفاوت را نظاره مى كنند. به هر حال، اين همان تفسير پلوراليسم به صراط هاى مستقيم است كه مى گويد يك حقيقت واحد بيشتر نداريم كه راه هاى مختلفى براى رسيدن به آن حقيقت واحد وجود دارد. مطلوب و معبود همه دين داران، و بلكه همه ابناى بشر، يك چيز بيشتر نيست و همگى در طلب آن حقيقت واحدند، منتها يكى از راه مسيحيت مى رود، يكى از راه اسلام، يكى از راه يهوديت و سرانجامِ همه اين راه ها به مقصد واحدى ختم مى گردد.

تفسير ديگر از پلوراليسم اين است كه بگوييم نه، حقيقت واحد نيست، بلكه به تعداد رويه هاى منشور، متعدد است. هر كس از هر زاويه اى كه نگاه مى كند، حقيقت براى او همان است. اختلاف رنگ و خواص رويه هاى مختلف منشور باعث مى شود كه يكى حقيقت را سبز و محدب و ديگرى آبى و مقعّر و سومى زرد و صاف ببيند، و حقيقت هم چيزى جز اين تصويرها نيست و تصويرها هم كه بالبداهه مختلفند، پس حقيقت نيز به تبع آنها مختلف مى شود. روشن است كه اين تفسير از پلوراليسم با تفسير آن به صراط هاى مستقيم به سوى حقيقت واحد، تفاوت دارد.

تفسير سوم از پلوراليسم هم اين است كه حقيقت يا باطل بودن هر يك از گزاره هاى يك دين يا يك علم را به طور جداگانه در نظر نگيريم، بلكه درباره مجموع گزاره هاى آن به صورت يك جا قضاوت كنيم؛ مثلاً وقتى سئوال مى كنيم مذهب شيعه حق است يا باطل، مجموعه اعتقادات شيعه با هم مورد نظر باشد. بر اساس اين تفسير از پلوراليسم نمى توانيم به حق يا باطل بودن هيچ دينى حكم كنيم، زيرا تمامى اديان، هم مشتمل بر گزاره هاى درست و هم مشتمل بر گزاره هاى خطا و باطل هستند. به عبارت ديگر، همه اديان هم حقند و هم باطل، حق هستند به اعتبار برخى از محتواى آن و باطلند به اعتبار برخى ديگر از محتواى آن. پس چون هر مذهبى، مجموعه اى از اعتقادات و افكار و احكام و ارزش هاى راست و دروغ و حق و باطل است، بنابراين همه اديان از ارزش مساوى برخوردارند و هر كدام را كه بگيريم تفاوتى نمى كند.

نظريه وحدت حقيقت در حوزه معرفت ديني

در مقابل تفكر پلوراليسم دينى ـ با تفسيرهاى مختلف آن ـ گرايش ديگر اين است كه بگوييم مجموعه اى از گزاره هاى دينى وجود دارند كه همگى درست و حقيقتند و اعتقاد به گزاره هاى مخالف آنها، باطل محض است. اين نظريه معتقد است كه حقيقت واحد است و نسبت به اين شخص و آن شخص، اين جامعه و آن جامعه، اين زمان و آن زمان هيچ تفاوتى نمى كند. بر اساس اين گرايش، ما مى توانيم مجموعه اى از اعتقادات و ارزش ها و احكام داشته باشيم كه تمامى آنها حقيقت دارند و ساير مجموعه ها غير از اين مجموعه، يا به طور كلى باطلند و يا هر يك از آنها آميزه اى از گزاره هاى حق و باطل با هم هستند. آن چه در ذهن ما شيعيان وجود دارد همين نظريه است. شما اگر به مردم كوچه و بازار مراجعه كنيد، مى بينيد اعتقاد آنها اين است كه تنها عقيده بر حق و صحيح، عقيده شيعه و معارفى است كه از اهلبيت عصمت و طهارت و چهارده معصوم (عليهم السلام) سرچشمه گرفته است و بقيه اديان و مذاهب يا به كلّى باطلند يا به هر اندازه اى كه با اعتقادات شيعه اختلاف دارند، همان قسمت از تعاليم آنها باطل است. اين چيزى است كه در ارتكاز ذهنى همه من و شما وجود دارد و تا قبل از اين كه تفكر پلوراليسم مطرح گردد، كسى از حقانيت دين و مذهب، تصويرى غير از اين نداشت.

اختلاف فتاواي مراجع تقليد ربطي به پلوراليسم ندارد

سؤالى كه در اين جا به ذهن مى آيد اين است كه در مذهب شيعه هم، چه در مسائل اعتقادى و چه در مسائل فقهى و احكام، اختلاف نظر وجود دارد. با وجود اين اختلاف ها چگونه مى توان يك مجموعه احكام و عقايد واحد را به شيعه نسبت داد؟ اختلاف فتاواى علما و مراجع تقليد شيعه چيزى است كه همگان آن را مى دانند؛ مثلاً يك مرجع مى گويد در ركعت سوم و چهارم نماز، گفتن تسبيحات اربعه يك بار كافى است و مرجع ديگر مى گويد حتماً 3 بار بايد گفته شود. و يا مثلاً در مورد مسائل عالم برزخ، نظير شب اول قبر و ساير مسائل مربوط به اين عالم، و يا در مورد تفصيلات مسائل مربوط به قيامت، بين علماى شيعه اختلاف نظر وجود دارد. از ميان اين انظار مختلف، كدام يك حق و كدام يك باطل هستند؟

در مسائل شرعى مى گويند از اعلم تقليد كنيد، و در تشخيص اعلم، بين مردم و صاحب نظران اختلاف وجود دارد و هر كس فرد خاصى را اعلم مى داند و از او تقليد مى كند، ولى به هر حال اين طور نيست كه فقط مقلدين يك مرجع خاص به بهشت بروند، بلكه هر كس هر مجتهدى را كه واقعاً اعلم تشخيص داده و بر طبق فتواى او عمل كرده است اهل نجات است و به بهشت مى رود. اين جاست كه اين شبهه به ذهن مى آيد كه اگر وجود صراط هاى مستقيم بين اديان مختلف را نپذيريم لا اقل در دايره مذهب شيعه بايد قائل به وجود صراط هاى مستقيم شويم و مجموعه هاى مختلفى از احكام و اعتقادات را درست و بر حق بدانيم. بنابراين، باز هم در نهايت به پلوراليسم رسيديم.

پاسخ اين است كه در اين جا بين مقام اثبات و مقام ثبوت خلط شده است. بين بهشت رفتن و دست يافتن به حكم واقعى و حقيقى اسلام ملازمه وجود ندارد. آن چه كه در مورد تقليد از علماى دين وجود دارد اين است كه اگر شما هر كس را اعلم تشخيص دايد و از او تقليد كرديد، اگر احياناً برخى فتاواى آن مجتهد بر خلاف حكم واقعى خداوند بوده است شما معذوريد و به خاطر عمل نكردن به حكم واقعى اسلام به جهنم نمى رويد. در مسأله تسبيحات اربعه، حقيقت يك چيز بيشتر نيست و حكم واقعى خداوند يا اين است كه يك مرتبه تسبيحات كافى است و يا اين است كه سه مرتبه واجب است؛ هر فقيهى كه فتوايش مطابق با همان حكمى باشد كه خداوند در واقع دارد، فتواى همان فقيه درست و فتواى فقيه ديگر قطعاً اشتباه است، منتها اين اشتباهى است كه هم خود مجتهد و هم مقلدين او در مورد آن معذور هستند، چون تلاششان را براى رسيدن به حكم واقعى خداوند انجام داده اند ولى به هر دليل نتوانسته اند به آن دست پيدا كنند. اين جا، مسأله نظير بحث مستضعف فكرى مى شود كه قبلاً به آن اشاره كرديم.