میرزا جواد آقا ملکی مردی از ملکوت

احمد لقمانی

نسخه متنی -صفحه : 140/ 68
نمايش فراداده

خداوند مىكند و زمانى صحبت از ناتوانى خود كرده، ياد حق را آرامش‏بخش خويش مىشمرد:

خداى من! مولاى من!

شروع سخن حاج ميرزا جواد آقا با ياد خداوند است: «مولاى من!» درپى آن از بى تحمّلى خويش در برابر عذاب الهى سخن به ميان مىآورد. طلب مغفرت خود را مبتنى بر اين ضعف و ناتوانى دانسته، ادامه مىدهد كه با فكر بسيارى كه در حالات خود كردم بر آن شدم پروردگارم را خالص و مخلص عبادت كنم و دربندِ بندگى او باشم. اما هوس‏ها بر من مسلط شد و مرا در شوره‏زار خودبينى و غرور گم كرد.

سپس هدايت خويش را از پروردگار خواسته، رحمت و دلسوزى مىطلبد. درماندگى و خوارى خويش را به خاطر مىآورد و از بيمارى دل و غوطه‏ور شدن در زشتىها مىنالد.

در جاى ديگرِ «حديث نفس» ناله سر مىدهد و مىگويد: پروردگارا! تو را به فضل هميشگىات قسم مىدهم مرا در رديف اهل ولايت ثابت‏قدم بدار و با آنان همراه و محشور ساز! آن‏گاه از بزرگوارى در كنار سپيدسيرتان شيفته ولايت سخن گفته، پذيرش اعمالش را از پروردگار مىطلبد. او تقاضا مىكند كه پروردگار بزرگ در قيامت نامه عملش را به دست راست وى دهد و برگه جاودانگى در باغ‏هاى بهشت را به دست چپش بسپارد.

ياد خدا طراوت جان و نورانيّت روح به وى بخشيده، پروردگارش را