بيت؛ فاطمه معصومه (عليها السلام) كرامتهاى او را در خزانه خاطرات خود دارد.
در اين دفتر از «چلچراغ انديشه» اين عارف هوشمند آگاه شده، پس «در بارگاه عشق» او بر شخصيت تابناكش نظر مىافكنيم، «گنجينههاى نور» از درياى موّاج دانش او بر مىگيريم و از «گُلاب»هاى آن «گُل جاويدان» عطر حالاتش را مىبوييم.
پس از آن از سخنان شكوهمند او بهره مىگيريم؛ در «محضر»ش شهد شيرين عبوديت را در عمق وجودمان مىريزيم و در پايان از «تكبير پرواز» او به سوى ملكوت آگاه مىشويم تا بارقهاى از صفاى انسانيّت آن طوباى بركت، نصيبمان گردد.
خورشيد قرن سيزده هجرى روبه افول بود كه تبريز لبريز از شادى و شور شد.
شبستان زندگانى بانويى والاگوهر، از وجود ماه پارهاى نيكو منظر روشن شد! «لطف»الهى پسرى زيبا به آنان داد كه «جواد»ش نام نهادند.
گلخندههاى شادى و سرور بر چهره حاج ميرزا شفيع، پدر طفل، نشست. او كه از اعيان و برجستگان شهر بود، «بوسه سپاس» بر درگاه تفضّل الهى زد و به پاس اين نعمت، چندين روز مردم شهر را از «سفره نعمت» خود بهرهمند ساخت.
وى هر چند در اوايل، عامل مضاربه ناصرالدّين شاه بود، امّا سرانجام طوفان كلام پير فرزانه و عالم وارسته، حاج ميرزا على نقى همداني(ره) نسيم رحمت خاصّ الهى در وجودش دميد و او را با دنياى تهذيب آشنا ساخت. مؤمنى شايسته شد و فرزندى نمونه تربيت كرد.
ميرزا در دامان مادرى مؤمن و پدرى صالح مراحل رشد و ترقى را پيمود.
سالها يكى پس از ديگرىگذشت تا اينكه دفترىنو گشوده شد و