شيـرين جرعهها
در نجف توفيق رفيق او شد. پاى ارادت بر صحن مولا نهاد و همچون عبدى ذليل و مريدى فقير به سوى حرم آن امام، قدم برداشت. چون دست بر «ضريح ولايت» و «آستان امامت» گذارد لبانش شيرينى عشق «علوي» را چشيد و آنگاه كه از محضر آن «خورشيد هدايت» جدا مىشد، پرتو ارادت او همراهش بود، بر صفحه نورانى صورتش، شرح حالى با مركّب اشك ديده مىشد كه:
شراب عشق او در كام كردم
گرفتم جا در آغوش خوش يار
من از خم خانه عشق ولايش
چهشيرين جرعهها درجام كردم
خود و جان و دلم بىنام كردم
سراپا خويش را گمنام كردم
چهشيرين جرعهها درجام كردم
چهشيرين جرعهها درجام كردم