سيد احمد فهرى
«بايد آفرين گفت بر همّت كسانى كه مردانه قدم در ميدان مرگ و خون نهادند و در راه رسيدن به مقصد اعلى از هيچ نهراسيدند. دنياى فريبا با اين همه آرايش كه بر چهره دارد كه «زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ البَنينَ وَ القَناطيرِ الْمُقَنْطَرةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الفِضَّةِ وَ الخَيلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الاَْنعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الحيوةِ الدُّنيا» نه تنها نتوانست سيماى كريه واقعى خود را از چشم حقيقت بين آنان پوشيده بدارد و حتى گوشه خاطرى از آنان را به خود مشغول سازد، بلكه بهشت مينو با آن همه زيبايى و جمال و تنعمات، آنان را قانع نتوانست كرد و شعيبوار همچنان ناله «لستُ أصبر أو أراك» سردادند و نواى:
از در خويش خدايا به بهشتم مفرست
كه سر كوى تو از كون و مكان ما را بس
كه سر كوى تو از كون و مكان ما را بس
كه سر كوى تو از كون و مكان ما را بس
(1). آثار الحجه، ج1، ص26.(2). در زدن خانه محبوب.