با چه زبانى و با چه رويى؟! - میرزا جواد آقا ملکی مردی از ملکوت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
كشاندهاند؛ سراسر وجودش را از خاكستر تباهى و سياهى انباشتهاند؛ به گونهاى كه جايى براى سبزهزار لطف و دشتستان ادب الهى باقى نمانده است. ديگر چگونه مىتواند به ياد خداوند خويش باشد و چطور زبان به نام مقدّس او بگشايد در حالى كه در ظلمت عصيان و تاريكى نافرمانى فرو غلتيده، طوفان هوس شعلههاى حضور و مشعلهاى ادراك ذات الهى را به خاموشى كشانده است.بدين جهت در آخرين سخنان خود از پروردگار كمك طلبيده، تنها او را ناصر و نجاتدهنده خويش مىشمرد:«بار الها! از رسوايى حالاتم و زشتى روحيّاتم به توشكايت آوردهام و به خانه فضل و كرامتت پناهنده شدهام.الها! به خود ستم كردهام و اعتراف به آن دارم. پيش از برپايى قيامت، راهى براى رهايى از جهنم نشانم ده!اى سيّد ما! تو را وسيله شفاعت نزديكانت و نزديكانت را وسيله پذيرش شفاعتشان قرار مىدهيم تا سايه لطف و مغفرتت را بر ما بيفكنى و ما را از رايحه معرفت و محبتت محروم مسازى...... به ما رحم كن كه هر چه از ما شده گذشته است.(1)»با چه زبانى و با چه رويى؟!
در اين مقال، معرفتى افزون از گفتههاى عارف فرزانه مرحوم حاج ميرزا جواد آقا برمىگيريم. جامى جلابخش دل و ديده نصيبمان مىشود