میرزا جواد آقا ملکی مردی از ملکوت

احمد لقمانی

نسخه متنی -صفحه : 140/ 77
نمايش فراداده

من آن بنده‏ام كه...


  • يار مرا، غار مرا عشق جگر خوار مرا نوح تويى روح تويى فاتح و مفتوح تويى سينه مشروح تويى، بردر اسرار مرا(1)

  • يار تويى غار تويى، خواجه نگهدار مرا سينه مشروح تويى، بردر اسرار مرا(1) سينه مشروح تويى، بردر اسرار مرا(1)

عنايت خداوندى و بخشش‏هاى بىشمار الهى، ديباچه اين بخش از سخنان آسمانى عارف ملكوتى مرحوم ملكى تبريزى است. سخن خويش را با كلمات مهرآفرينِ سروَر من! خداى من! آغاز كرده پس از آن كه همه چيز را به دست خدا مىداند، به توصيف الطاف بىشمار وى مىپردازد و او را يار و ياور و هادى خويش مىشمرد. از سلامت‏بخشى خداوند بىهمتا گفته، در برابر كرامات انبوه و بركات فراوانش پيشانى سپاس بر خاك مىسايد. آن گاه دفتر عمرش را ورق مىزند، نگاهى به روزهاى گذشته مىاندازد و مىگويد:

«پروردگارا! تو پرورش دهنده‏اى حركت بخش و بلند مرتبه‏اي؛ اما من همانم كه بى توجهى كردم و لغزيدم. در خواب فرورفته، غافل شدم. گرد گناه بر روان خود پاشيدم و سركشى ورزيدم. جهالت كردم و ايّام پربهاى عمر را به بازى گرفتم. تو فرمان دادى، ولى من سرپيچى كردم. مرا از كار زشت بازداشتي؛ اما به آن دست يازيدم. اكنون پس از سال‏ها تباهى و روسياهى، در چنگال خود خواهى، پليدى و تباهى گرفتار شده‏ام. زبان عذر خواهى و توان يارى جويى ندارم. صبحگاهانم بسان غروب، تيره و تار است؛ زيرا وجودى تهى از عبادت و عارى از حمايت تو

(1). جلال‏الدين مولوى.