عنايت خداوندى و بخششهاى بىشمار الهى، ديباچه اين بخش از سخنان آسمانى عارف ملكوتى مرحوم ملكى تبريزى است. سخن خويش را با كلمات مهرآفرينِ سروَر من! خداى من! آغاز كرده پس از آن كه همه چيز را به دست خدا مىداند، به توصيف الطاف بىشمار وى مىپردازد و او را يار و ياور و هادى خويش مىشمرد. از سلامتبخشى خداوند بىهمتا گفته، در برابر كرامات انبوه و بركات فراوانش پيشانى سپاس بر خاك مىسايد. آن گاه دفتر عمرش را ورق مىزند، نگاهى به روزهاى گذشته مىاندازد و مىگويد:
«پروردگارا! تو پرورش دهندهاى حركت بخش و بلند مرتبهاي؛ اما من همانم كه بى توجهى كردم و لغزيدم. در خواب فرورفته، غافل شدم. گرد گناه بر روان خود پاشيدم و سركشى ورزيدم. جهالت كردم و ايّام پربهاى عمر را به بازى گرفتم. تو فرمان دادى، ولى من سرپيچى كردم. مرا از كار زشت بازداشتي؛ اما به آن دست يازيدم. اكنون پس از سالها تباهى و روسياهى، در چنگال خود خواهى، پليدى و تباهى گرفتار شدهام. زبان عذر خواهى و توان يارى جويى ندارم. صبحگاهانم بسان غروب، تيره و تار است؛ زيرا وجودى تهى از عبادت و عارى از حمايت تو
(1). جلالالدين مولوى.