میرزا جواد آقا ملکی مردی از ملکوت

احمد لقمانی

نسخه متنی -صفحه : 140/ 79
نمايش فراداده


  • تويى، گر قله‏اى، سر مىفرازد چرا آواره خور در آسمان است ز شوق كيست گر اوّل فزايد؟ سر گيسوى بيد از توست افشان من از عشق تو مىبينم چنين شور كنون، اى خوب‏تر معشوق هر چيز ز عشق كوته من هم مپرهيز(1)

  • وگر سروى، به قدّ خويش، نازد چرا ماه اين‏چنين بى آشيانست؟ زهجر كيست چون آخر، كم آيد؟ تن تالاب از عشق تو لرزان همه از عشق تو، سرمست و مغرور ز عشق كوته من هم مپرهيز(1) ز عشق كوته من هم مپرهيز(1)

«جهل» و «غرور» دو واژه‏اى است كه در آثار پير سپيد سيرت حاج ميرزا جواد آقا بسيار ديده مىشود.

در نگاه‏وى گناه و آتش دوزخ محصول اين‏درخت فاسد در اعمال و انديشه آدمىاست.اين‏عالم عامل‏و عارف فرزانه‏رضايت كاذب افراد جاهل پس‏از اندكىگريستن‏از خوف خداو يا ناز و كرشمه‏افراد پس‏از شب‏زنده‏دارى در شبىاز سال را نشان اين جهالت و غرور مىداند و اين افراد را از عبادت‏ها، زهدها و گريه‏هاى بسيار امام سجّاد (عليه السلام) بى خبر دانسته، امامى كه با آه و زارى، استغفار و گريه چهل ساله‏اش به خداوند مىگويد:

اگر مرا به عذاب همه خلايق معذّب گردانى و طبقات جهنم را از من پركنى، اين در مقابل عقوبتى كه مستحق آن هستم اندك خواهد بود.

آرى معرفت اندك، عبادت قليل، توقع بسيار و معاصى فراوان سراسر وجود، بينش و بصيرت ما را فراگرفته است؛ راهى جز كمك خواستن از پروردگار مهربان خويش، نداريم. بايد به وى شكوه كنيم تا با رحمت خود و شفاعت اهل بيت (عليهم السلام) از ما درگذرد و جهل و غرور را از ما

(1). على موسوى گرمارودى، نماز سرخ (باتلخيص).