و أخذ بحجزة هاد فنجا. (1) راقب ربّه، و خاف ذنبه، قدّم خالصا، و عمل صالحا، اكتسب مذخورا، و اجتنب محذورا، رمى غرضا، و أحرز عوضا. (2) كابر هواه، و كذّب مناه، جعل الصّبر مطيّة نجاته، و التّقوى عدّة وفاته. (3) ركب الطّريقة الغرّاء، و لزم المحجّة البيضاء، اغتنم المهل، و بادر الأجل، و تزوّد من العمل. (4) يافت. (1) نگه داشت امر خداى خود را، و بترسيد گناه خود را، مقدّم داشت عمل خالص [را] و كار نيك كرد، كسب كرد ذخيره نهاد[هاى را براى آخرت]، و دورى كرد پرهيزنده از عقوبت، تير انداخت به نشانه، و مالك شد عوضى [را]. (2) غلبه كرد و جهاد آرزوى خود را، و تكذيب كرد آرزوى خود [را]، بكرد صبر را مركب رستگارى خود، و پرهيزگارى را ساز وفات خود. (3) ور نشست و اختيار كرد راه روشن [را]، و ملازم شد به راه سفيد [و سعيد را]، غنيمت شمر[د] مهلت را، و پيش دستى كرد اجل را، و توشه برداشت از عمل. (4)