و حذّره إبليس و عداوته. (22) فاغترّه عدوّه نفاسة عليه بدار المقام و مرافقة الأبرار، فباع اليقين بشكّه، و العزيمة بوهنه، و استبدل بالجذل و جلا، و بالاعتزاز ندما (23) ثمّ بسّط اللّه سبحانه له في توبته، و لقّاه كلمة رحمته، و وعده المردّ إلى جنّته، فأهبطه إلى دار البليّة، و تناسل الذّرّيّة.
و اصطفى من ولده أنبياء أخذ على الوحي ميثاقهم، و على تبليغ الرّسالة أمانتهم. (24) لمّا بدّل أكثر خلقه عهد اللّه إليهم فجهلوا حقّه، و اتّخذوا الأنداد معه، و احتالتهم الشّياطين عن معرفته، و اقتطعتهم عن عبادته. (25) فبعث فيهم رسله، و واتر إليهم أنبياءه، ليستأدوهم ميثاق فطرته، و يذكّروهم منسيّ نعمته، سراى اقامت، يعنى بهشت، و رفيقيى نيك مردان، پس بفروخت [آدم] يقين را به شك خود، و كارى درست را به سستى خود، و بدل گرفت به شادى ترس را، و به عزّت جستن پشيمانى [را]. (23) پس بگسترانيد خداى تعالى مر او را در توبه خود، و فرا زبان داد او را كلمه رحمت خود، و وعده داد او را باز گردانيدن وا بهشت خود، پس فرود انداخت او را وا سراى بلا، و نسل با ديد آمدن فرزندان، و برگزيد او تعالى از فرزندان او پيغمبران را، فرا- گرفت بر [محافظت] وحى عهد ايشان [را]، و بر رسانيدن پيغام امانت ايشان [را] (24).
آنگاه [كه] بدل كرد بيشترين خلق او عهد خدا را [كه] با ايشان [بود]، پس ندانستند حقّ او را، و فرا گرفتند همتايان با او، و بگردانيدند ايشان را ديوان از شناختن او، و وا بريدند ايشان را از بندگى كردن او. (25) پس بفرستاد در ميان ايشان پيغمبران خود را، و پياپى داشت با ايشان پيغمبران او را، تا ادا كنند ايشان را عهد آفريدن او را، و با ياد دهند ايشان را فراموش